بذر ایستادگی | معرفی 4 رمان نوجوان درباره مقاومت و پایداری
صبحها تاریکاند. عصرها تاریکاند و شبها از همیشه تاریکترند. حتی اگر تمام پروژکتورهای جهان با هم روشن شوند باز هم نمیتوانند ذرهای به روشنایی دنیا کمک کنند. حقیقت این است که ما مهمانِ روزهای تاریک تاریخ هستیم. روزهایی که در آن حساب و کتابِ کودکان و زنان و مردانِ به خاک و خون کشیده شده، از دستمان در رفته است. روزهایی که بشر بیرحمانهترین عملکرد خود را به نمایش گذاشته و دارد در وحشیگری سنگ تمام میگذارد و ما درحالی که از توی ظرف شیشهایِ دست خالهمان که به عید دیدنیاش رفتهایم مشتی آجیل برمیداریم، به شبکهی خبر خیره شدهایم که آمار شهدا را، آمار حملات را و آمار وحشیگریها را زیرنویس میکند. تخم کدو توی دهنمان میماسد، راه گلوهامان سد میشود اما مجبوریم راه گلویمان را باز کنیم، تخم کدو را قورت بدهیم و با یک آه بلند به خانوادهمان لبخند بزنیم. از دور شاید ما شبیه کسی باشیم که با لباس نو دارد توی خانهی خالهاش آجیل عید میخورد اما از نزدیک، از نزدیکِ نزدیک، سرِ ما پر از سودایِ آزادی است، سودایِ آزادیِ سرزمینی که زیتونهایش سبزِ سبز است، مردمانش شجاع و نجیباند و خاکش مقدس است. و کیست که نداند راه آزادی از آگاهی میگذرد…
به همین مناسبت در ادامه به معرفی چهار رمان نوجوان میپردازیم که داستان مقاومت و ایستادگی را روایت میکنند، داستانِ از زیر خروارها خاکستر دوباره جوانه زدن، داستانی که مناسب حال و هوای روز جهانی قدس است.
کتاب یک تکه زمین کوچک اثر الیزابت لرد
تا به حال شدهاست که بنشینید گوشهی اتاقتان و به آرزوهایتان فکر کنید؟ مگر میشود نشده باشد؟ تا حالا شدهاست که یکهو هوستان کند بروید یک کاغذ سفید بیاورید و لیست آرزوهایتان را خوش خط و تمیز رویش بنویسید؟ لیست کارهایی که میخواهید بکنید؟ چیزهایی که میخواهید داشته باشید؟ جاهایی که میخواهید بروید؟
اگر جوابتان به این سوالها مثبت است، شما و یک تکه زمین کوچک میتوانید دوستان خوبی برای هم باشید. چرا؟
چون کریم هم از آن دسته آدمهایی است که هوس میکند بنشیند برای آرزوهایش لیست بنویسد، از آنها که شل بزنی توی آرزوهایش غرق میشود. او آرزو دارد که بهترین بازیکن جهان شود، از برادرش جمال خیلی خوشتیپتر و باحالتر شود و یک اسید قوی اختراع کند که بتواند تانک های اسرائیلی را آب کند و... اما وقتی اهل رام الله فلسطین باشی، تیک زدن لیست آرزوها کار آسانی نیست. هر لحظه ممکن است اولین آرزویت را یک تانک زیر بگیرد، دومی بمب بخورد و سومی روی سرت خراب شود.
«یک تکه زمین کوچک» واقعا داستان یک تکه زمین کوچک، در کنار یک مدرسه است. زمین خاکی و مخروبهای که کریم و دوستانش در ساعاتی که تردد در شهر آزاد بود، در آن فوتبال بازی میکردند. کریم، هوپر و بقیه برای سر و سامان گرفتن زمین خاکی حسابی زحمت کشیده بودند، بی آنکه بدانند زیر خاک این زمین برای آنها کلی ماجراجویی دفن شده است.
الیزابت لرد در «یک تکه زمین کوچک» سعی کردهاست زندگی یک نوجوان فلسطینی را با تمام تلخیها و شیرینیها، خطرات و ماجراجوییهایش به تصویر بکشد. با یک تکه زمین کوچک خواهید خندید و البته، قطعا غمگین خواهید شد!
اثر زیبای الیزابت لرد را پروین علیپور ترجمه کرده و نشر افق آن را به چاپ رساندهاست.
کتاب یک شب فاصله از نشر پرتقال
تصور کنید یکروز پدر و برادرتان برای کار به بخش غربی شهر میروند. شما خیلی عادی با آنها خداحافظی میکنید و مطمئنید که قرار است به زودی برگردند. تصور کردید؟
خب حالا تصور کنید که خیلی ناگهانی وسط شهرتان یک دیوار بزرگ میکشند و شهر را به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم میکنند و هر گونه ارتباط ساکنین شرق و غرب را ممنوع میکنند و برایش مجازات مرگ در نظر میگیرند. این را هم تصور کردید؟
تصور کردن این قسمت شاید سخت باشد اما تلاشتان را بکنید. تصور کنید که پدر و برادرتان پشت آن دیوار غول پیکر گیر کردهاند و حالا شما چهارسال است که آنها را ندیدهاید. توانستید تصور کنید؟ پس به زندگی گرتا خوش آمدید.
«یک شب فاصله» اثر ارزشمند جنیفر ای. نیلسن که نشر پرتقال آن را برای مخاطب بالای شانزده سال به چاپ رسانده، داستان گرتاست که دیوار برلین نه فقط شهر او را بلکه به قول خودش زندگیاش را دو نیم کردهبود.
اگر شما جای گرتا بودید چهکار میکردید؟ تا پایان عمر به نیمههای زندگیتان که وحشیانه از هم جدا شده بودند چشم میدوختید و آه میکشیدید؟ یا اینکه هرطور شده تلاش میکردید تا دو نیمه را به هم برسانید و چسب بزنید؟
اگر دلتان برای یک شخصیت داستانی که سرسخت و مقاوم و اهل خطر باشد لک زده است، همین حالا یک شب فاصله را شروع کنید. البته به شما هشدار میدهم که قرار است مقادیر زیادی استرس را تحمل کنید.
بیشتر بخوانید: با کتاب در بهار |دو|: 4 کتاب بهاری برای نوجوانان
کتاب جایی که خیابان ها نام داشت اثر رنده عبدالفتاح
یک کار شجاعانه از نظر شما چیست؟ اصلا به چه کسی میگویید شجاع؟ به کسی که با تمساحها سلفی میگیرد؟ یا کسی که از بالای هلیکوپتر خودش را پرت میکند پایین؟ یا چه میدانم مثلا کسی که روی یک بند نازک که در فاصلهی دوتا کوه وصل شده راه میرود؟
حالا اگر به شما بگویم یک دختر دوازده ساله تصمیم گرفتهاست مخفیانه از شهرشان، بیت اللحم به قدس اشغال شده برود تا آرزوی مادربزرگش را پیش از مرگ برآورده کند و در این راه باید از دست 1000تا سرباز اسرائیلی فرار کند و هر لحظه ممکن است گلوله بخورد، شما او را شجاع میدانید؟ دارم دربارهی حیات، شخصیت اصلی کتاب «جایی که خیابان ها نام داشت» نوشتهی رنده عبدالفتاح حرف میزنم.
حیات همراه با خانواده و بیبی زینبش در بیت الحم زندگی میکند. بیبی زینب و فرزندانش بعد از اینکه اسرائیلیها خانه و زمینهایشان را اشغال کردند، به اردوگاه آوارگان پناه بردند و بعد از ازدواج مادر حیات، به بیت اللحم آمدند. اما روح بیبی زینب، خندههای او و تمام وجودش در خانهی زیبایش و زمینهای آبادشان ماند. بیبی زینب به حیات گفته بود پیش از مرگش تنها یک آرزو دارد. اینکه فقط یک بار دیگر خاک آبادیشان را لمس کند. و حیات حاضر است هرکاری برای برآورده کردن این آرزو بکند. حتی اگر این کار رفتن به سرزمین اشغالی و آوردن یک مشت خاک باشد.
«جایی که خیابان ها نام داشت» را نشر آرما چاپ کرده است. این کتاب برای نوجوانان بالای دوازده سال مناسب است.
کتاب بی سرزمین از نشر پرتقال
دلتان امید میخواهد؟ دلتان برای داستانی که آخرش از ته دل بگویید «آخیش» تنگ شدهاست؟ قلبتان تحمل غم و اضطرابی که قبل از لحظهی امید به سراغتان میآید را دارد؟ جوابتان مثبت است؟ بیسرزمین را بخوانید.
«بیسرزمین» قصهی احمد است. احمد یکی از هزاران هزار کودک و نوجوانی است که مجبور میشود خاکش را، سرزمین و وطنش را رها کند. و کیست که نداند لحظهای که انسان پایش را برای همیشه از خاکش بیرون میگذارد، هرکجای این دنیا که برود برای همیشه بیسرزمین خواهد بود.
احمد و پدرش سوریه را به مقصد بلژیک ترک میکنند. اما مهاجرت غیرقانونی مسیری سخت و طولانی دارد، مسیری که پدر احمد و تنها فرد باقی مانده برای او را میگیرد. حتی تصورش هم دل و جرئت میخواهد اما بیایید تصور کنیم که احمد، تنها و در حالی که حتی یک انسان را در این دنیای جدید نمیشناسد و هنوز بیست و چهار ساعت از مرگ پدرش نگذشتهاست، پا به کشوری میگذارد که حتی یک کلمه از زبانش را متوجه نمیشود! به همهی اینها اضافه کنید که احمد چهارده ساله است. کاترین ارش در بی سرزمین ما را با روزهای خوب و بد احمد همراه کردهاست. روزهایی که سراسر تلاش است برای بلندشدن پس از زمین خوردنهای محکم.
آیا احمد برای همیشه تنها شده است؟ آیا او هرگز شانس این را نخواهد داشت که باز هم در میان بازوانی که به او عشق میورزند فشرده شود؟ آیا قلب احمد دوباره امید را تجربه خواهد کرد؟
بیسرزمین را نشر پرتقال برای سنین بالای شانزده سال منتشر کردهاست.
به قلم "مریم کمالی پور"
کتابهای معرفی شده در این مطلب را میتوانید با کد تخفیف ارسال رایگان: blog1 از پاتوق کتاب خریداری کنید.
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران