loader-img
loader-img-2
بنر بالا - خرید قسطی
پاتوق کتاب
با کتاب در بهار |دو|: 4 کتاب بهاری برای نوجوانان

با کتاب در بهار |دو|: 4 کتاب بهاری برای نوجوانان

فصل‌های سال تغییر می‌کنند و ما آدم‌ها هم تغییر می‌کنیم. گاهی دست بر قضا این تغییراتمان باهم هماهنگ و هم‌زمان هم می‌شود. بهار را سبز می‌شویم، تابستان را میوه می‌دهیم، پاییز را پژمرده می‌شویم و زمستان را به خواب می‌رویم. ولی بخشی از مسأله دقیقاً همین‌جاست، هرکدام از این فصل‌ها چه معنایی دارند؟ چه کسی گفته که بهار فقط یعنی سرسبزی و تابستان یعنی کار و تلاش یا استراحت؟ به‌نظرم یکی از ویژگی‌های مثبت مفاهیمی از این دست این است که هرکس می‌تواند تفسیر خودش را از آن‌ها داشته باشد. بهاری بودن می‌تواند به تعداد همۀ آدم‌ها معنی داشته باشد و اشکالی هم ندارد و به هیچ جایی هم بر نمی‌خورد.

حالا اصلاً این‌همه حرف زدم که چه؟ می‌خواستم به کجا برسم؟ گمانم می‌خواستم راه انتقاد را ببندم تا اگر احیاناً شما گفتید «آخر فلان کتابی که تو الآن داری معرفی می‌کنی چه ربطی به بهار دارد؟» بتوانم بگویم «من که گفتم... ما هرکدام می‌توانیم برداشت خودمان را داشته باشیم، مگر نه؟»

به‌هرحال گمانم مقدمه‌چینی کافی‌ست. برویم سراغ چند کتاب که من حس کردم می‌تواند برای نوجوان‌ها در این فصل و حال‌وهوایش مناسب باشد.

1. به قول پرستو اثر قیصر امین‌پور از انتشارات افق

این یکی از آن کتاب‌هایی است که فکر کنم سر دو نکته درباره‌اش همه بتوانیم به توافق برسیم؛ اول اینکه واقعاً زیبا و دوست‌داشتنی‌ست و دوم اینکه کاملاً مناسب فصل بهار است.

«به قول پرستو» یک مجموعۀ شعر است که در آن از این‌طرف و آن‌طرف صحبت شده. شعرهایی با موضوعات گوناگون و داستان‌های متفاوت. تصاویر زیبایی که صفحات را پوشانده‌اند هم به لذت‌بخش‌تر شدن این تجربه، کمک شایانی می‌کنند.

به نظر من یکی از خوبی‌های مجموعه‌های شعر یا داستان این است که معمولاً آدم دست‌کم یک اثر را در آن‌ها پیدا می‌کند که دوست داشته باشد و بتواند با آن ارتباط برقرار کند؛ کتاب‌هایی برای لذت بردن همه.

بخشی از کتاب به قول پرستو


غنچه با دل گرفته گفت:
«زندگی،
لب ز خنده بستن است،
گوشه‌ای درون خود نشستن است»
گل به خنده گفت:
«زندگی شکفتن است،
با زبان سبز، راز گفتن است»
گفت‌وگوی غنچه و گل از درون باغچه، باز هم به گوش می‌رسد...
تو چه فکر می‌کنی؟
راستی کدام‌یک درست گفته‌اند؟
من که فکر می‌کنم،
گل به راز زندگی اشاره کرده است،
هرچه باشد او گل است،
گل یکی‌دو پیرهن،
بیش‌تر ز غنچه پاره کرده است...


 

2. روز بعد از معمولی بودن دنیا اثر زیتا ملکی از انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

خیلی آدم‌ها با شروع سال جدید، دچار یک جور تحول می‌شوند. تصمیمات جدید می‌گیرند و به خودشان قول می‌دهند که در سال جدید بروند باشگاه، شکر را از وعده‌های غذایی‌شان حذف کنند، زبان جدید یاد بگیرند و خلاصه افسار زندگی‌شان را به دست بگیرند و به تمام آرزوهایشان برسند. ولی اگر آرزوهای یک نفر هیچ ربطی به سواد و دانش یا تناسب اندام نداشته باشد چه؟ اگر بزرگ‌ترین آرزوی یک نفر این باشد که بتواند پرواز کند، تکلیف او چیست؟

خانم «زیتا ملکی» در این کتاب نوشته که تنها راه چارۀ چنین آدمی این است که یک «دور و دراز» پیدا کند تا هفت‌تا از آرزویش را برآورده کند. البته کار به همین راحتی هم نیست... باید کتاب را بخوانید تا متوجه شوید.

«روز بعد از معمولی بودن دنیا» رمانی‌ست که باعث می‌شود به فکر فرو روید. دور و درازترین آرزویتان چیست؟ امیدی هست که هرگز برآورده شود؟ اگر یک دور و دراز ببینید، از او می‌خواهید کدام آرزویتان را برآورده کند؟

بخشی از کتاب «روز بعد از معمولی بودن دنیا»:


بلند شد و ایستاد. یک جور عمیقی نگاهم کرد و گفت: «احساس می‌کنم تو همه‌چیز رو بهتر بلدی. خب... منم نمی‌خوام یه مشت چیز عادی رو یاد بگیرم. خودت که می‌دونی؛ همه شبیه هم شدند. من و تو شکلات فندقی رو قبلِ خوردن می‌چشیم تا بفهمیم تلخ نیست. قبلاًها فقط یه مشت آدم رو دیده بودم که شکلات فندقی رو می‌ندازند تو دهنشون و بعدِ ده ثانیه با بد و بیراه تفش می‌کنند بیرون؛ اما تو با بقیه فرق داری.»
گفتم: «آره. دارم.»
برای همین می‌تونم تو این هفت روز ازت ریزه‌کاری‌های زیادی رو یاد بگیرم.
- اما من چهارده سالمه. یه‌کم کله‌گنده هستم، اما خب خیلی هم از زندگی واقعی که اون بیرون در جریانه چیزی نمی‌دونم ها.
- قد همون چهارده سال و مثل دوتا دوست... سن که فقط یه عدده. واسه سن‌وسال، معامله رو به‌هم نزن.
هر دو چیزهای عجیب‌وغریبی خواسته بودیم. به بقیه‌اش فکر نکردم. پرسیدم: «از کی ‌شرطمون شروع می‌شه؟»
گفت: «از فردا... اولِ صبح برمی‌گردم...»
و بلند شد و از پنجره رد شد. بی‌خداحافظی. داد زدم: «پس کو خداحافظی‌ات؟»
برگشت توی اتاق. گفت: «چه فرقی می‌کنه؟ باخداحافظی، یا بی‌خداحافظی؟»
گفتم: «آدم بی‌خداحافظی احساس ناامنی می‌کنه. وقتی می‌گی خداحافظ، آدم به سلام بعدش امیدوارتره.»
خندید. دیدم موهای دست و پایش سیخ شد. جدی شد و گفت: «خداحافظ.»


 

3. پرواز اسب سفید اثر سیده عذرا موسوی از انتشارات به نشر

گاهی در فصل بهار به دور و برم نگاه می‌کنم و این فکر از سرم می‌گذرد که «یعنی تمام این درخت‌ها و گل‌ها و بقیه گیاهان، چه‌قدر زحمت کشیده‌اند تا الان این شکلی جلوی ما ظاهر شوند؟» نمی‌دانم شما تابه‌حال به این موضوع فکر کرده‌اید؟ فکر نمی‌کنم ساده باشد. دوباره سبز شدن بعد از آن‌همه سرما و برف و بوران، دوباره شکفتن بعد از یک سال. روییدن دوباره دردسر و زحمت دارد و به‌نظرم «پرواز اسب سفید» هم به همین موضوع اشاره دارد، اینکه در انتهای یک بوران سخت، خودت را جمع‌وجور کنی و همۀ تلاشت را وسط بگذاری تا دوباره بشکفی و سبز شوی، تا دوباره به زنده ماندن ادامه دهی و زندگی کنی.

در کتاب «پرواز اسب سفید» داستان گلبرگ را می‌خوانیم که پدرش به خاطر یک رفتار شتاب‌زده، به جرم قتل به زندان افتاده و منتظر حکمش است. از پس چنین بورانی آدم چه‌طور باید سر بلند کند؟

بخشی از کتاب پرواز اسب سفید:


ای‌کاش آن‌که اتاقک برج کبوتر را ساخته بود، یک پنجره هم برایش می‌گذاشت. ای‌کاش به این فکر می‌کرد که ممکن است روزی یک عده‌ای یک نفر را توی انبار زندانی کنند یا کاری کنند که مجبور شود توی انبار زندانی شود. کاش به این فکر می‌کرد که ممکن است آن زندانی یک زن تنها و غمگین باشد که شاید شب‌ها قلبش توی سینه‌اش جا نشود و دلش بخواهد همان‌طور که دارد آرام‌آرام تبدیل به یک پری دریایی می‌شود، از پنجره، آسمان و ستاره‌ها و چند تکه ابر را ببیند و برای خودش گریه کند. ای‌کاش یک روزنه توی سقف می‌گذاشت که وقتی باران می‌بارید، می‌چکید روی صورت آن آدم و دلش را خنک می‌کرد. ای‌کاش از سقف آب‌انبار ماه پیدا بود. ولی حالا لابد لیلا چشم دوخته بود به دیوارهای کاه‌گلی و هوای انبار که مثل هوای قبر سنگین بود، روی سینه‌اش سنگینی می‌کرد.


 

4. رونی یک پیانو قورت داده اثر تیمور آقامحمدی از انتشارات سوره مهر

یک دختر چهارده‌ساله بودن به خودی خود خیلی کار راحتی نیست. هرکدام از اتفاقاتی که توی کلۀ آدم یا حتی بیرونش می‌افتند، کنار آمدن با دنیا را قدری مشکل می‌کند. حالا به نظرم اگر در کنار چهارده‌ساله بودن، آدم مادرش را از دست داده باشد و با یک پدر و برادر کوچک‌تر عجیب هم زندگی کند، اوضاع حتی مشکل‌تر هم می‌شود. ولی به نظر من که «رونی»ِ این داستان، خوب از پس نوجوان بودن برآمده. حتی یک جورهایی می‌توانیم بگوییم که گل کشته!

کتاب «رونی یک پیانو قورت داده» را این‌جا آوردم، چون همۀ ماجراها از وقتی شروع می‌شود که شخصیت اصلی داستان ما، رونی، به جشن تولد یکی از هم‌کلاسی‌هایش به اسم «بهار» دعوت می‌شود؛ جشن تولدی که هیچ قصد و علاقه‌ای برای شرکت کردن در آن ندارد. ولی دست سرنوشت، صفحات را جوری رقم می‌زند که زندگی خیلی‌ها از این رو به آن رو می‌شود.

بخشی از کتاب رونی یک پیانو قورت داده:


من یک رونی چهارده‌ساله‌ام. می‌خواهم از عجیب‌وغریب‌ترین جشن تولد زندگی‌ام برای شما بگویم. دلم می‌خواهد با لوبیای سحرآمیز و پرندگان اول صبح من یا پدر غیرعادی و برادر فندقی‌ام آشنا شوید و ببینید استاد جمشیدی و همسرش که بوی درخت می‌دهند، قرار است چه کارهایی برای من بکنند. دوست دارم در کنار سؤالات بی‌پایان خانم منشی، به مبارزه‌ی من و آن پسر موقاصدکی توجه کنید. بماند ماجراهای عمه، گروه سه کله‌پوک، شازده کوچولوی اهلی‌شده، مرد نمکی عاشق‌پیشه و هیولای مترو.
پس معطل نکنید و کتابی را که من با زحمت نوشته‌ام، شما با دقت بخوانید.
امضا: رونی فرخی


کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف ارسال رایگان: blog1 از پاتوق کتاب خریداری کنید.

به قلم «فاطمه حیدری»

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "با کتاب در بهار |دو|: 4 کتاب بهاری برای نوجوانان" می نویسد
۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک