loader-img
loader-img-2
بنر بالا - خرید قسطی
پاتوق کتاب
چارلز بوکوفسکی؛ روایتگر زندگی‌های فرودست

چارلز بوکوفسکی؛ روایتگر زندگی‌های فرودست

چارلز بوکوفسکی از آن نویسنده‌هایی است که همه اسمش را شنیده‌اند؛ حتی اگر کتاب‌هایش را نخوانده باشند. نویسنده قدر آمریکایی با سبک مخصوص به خودش که مجله تایمز به او لقب قهرمان فرودستان آمریکایی را داد.

بوکوفسکی کیست؟

چارلز هنری بوکوفسکی، سال 1920 در خانواده‌ای آلمانی آمریکایی و در شهر آندرناخ آلمان، به دنیا آمد؛ اما اقتصاد ویران آلمانِ پس از جنگ جهانی اول، سبب شد خانواده‌اش 3 سال پس از تولد او به آمریکا مهاجرت کنند. 

سراسر زندگی
بوکوفسکی با رنجی فرودست، عجین شده بود. از خشونت‌های پدر بیکار و سابقا نظامی‌اش و مادری که تنها این خشونت‌ها را تماشا می‌کرد، گرفته تا مورد قلدری قرار گرفتن در مدرسه و طرد شدن به دلیل لهجه و تیپ و جوش‌هایی که می‌رویید و او را آبله رو می‌کرد. چارلز بوکوفسکی هیچ‌گاه محبوب نبود و انزوا، بخشی جدایی ناپذیر از زیست درونی او بود. حتی بعدها که کتاب‌هایش منتشر شد و نامش بر سر زبان‌ها افتاد، این اروپایی‌ها بودند که کارهای بوکوفسکی را پسندیدند نه آمریکایی‌ها و بیشتر در اروپا شهرت داشت تا امریکا.

داستان های بوکوفسکی

چارلز بوکوفسکی قلمی ساده و روان داشت. از پیچیده نویسی اجتناب می‌کرد و داستان‌هایش همگی متاثر از فضای شهری بود که در آن زندگی می‌کرد: لس آنجلس؛ شهر فرشتگان... اما شهری که او توصیف می‌کرد و می‌شناخت شباهتی به شهر فرشتگان نداشت؛ مردمی فقیر و فلک زده، کارگر و الکلی ... .
کتاب‌های چارلز بوکوفسکی، آن پرده زیبا و خوش رنگ و لعاب را کنار می‌زند و شما را با چرک و زشتی نفرت انگیزی که وجود دارد اما دیده نمی‌شود، مواجه می‌کند. اینکه همه دختران خوشگل با دامن‌های کوتاه، مثل بقیه به دستشویی می‌روند تا کثافتکاری کنند، یک کنایه است. کنایه‌ای به همه ما آدم‌ها که زندگی مرتب و قشنگمان، یک روی دیگر هم دارد. یک روی دیگر، که متوجهش نیستیم اما پسربچه‌ی فقیر و مطرودی مثل هنری چیناسکی در رمان «ساندویچ ژامبون»، آن را متوجه شده است. هنری چیناسکیِ فقیری که خانواده‌اش دستور می‌دهند با بقیه بچه های فقیر دوست نباشد، این تعارض و دوگانگی را خوب درک می‌کند. 

بوکوفسکی، پدر ژانر رئالیسم کثیف!

بوکوفسکی را پدرخوانده ژانر رئالیسم کثیف نامیده‌اند. این اصطلاح نخستین بار توسط بیل بافورد در مجله ادبی گرانتا به کار رفت تا به سبک جدیدی که نویسندگان آمریکای شمالی در پیش گرفته بودند، اشاره کند. رئالیسم کثیف، زیرژانری از رئالیسم است که با نثری ساده و بی تکلف، جنبه‌هایی ساده، پیش پا افتاده و ملال انگیز از زندگی روزمره اقشار ضعیف جامعه آمریکا را بازگو می‌کند. مردمی که در چنبره زندگی آمریکایی، از دست‌یابی به رویای آمریکایی محروم هستند. چارلز بوکوفسکی که فرزند همین مردم بود، به پدرخوانده سبک داستانیشان تبدیل شد؛ همانطور که به گفته تایمز، قهرمانشان نیز بود!

چارلز بوکوفسکی، نویسنده و شاعر صاحب سبکی است و بعد از او بسیاری با تاثیر از سبک او قلم زدند. اما او ساده نویسنده نشد. برای نویسنده شدن، از خانه رانده شد و زندگی‌اش را در مسافرخانه‌های ارزان و با درآمد اندکِ مشاغل سطح پایین، گذراند. ناامیدی از انتشار کارهایش، سبب شد تا ده سال از نویسندگی دست کشد. کارمند اداره پست شد و در نهایت که باز به نویسندگی بازگشت، به گفته خودش میان دیوانه شدن در اداره پست و نویسنده‌ای گرسنه ماندن، دومی را انتخاب کرد. چارلز بوکوفسکی نه خانواده‌ای داشت که حمایتش کنند و نه پولی که دستش را بگیرد. آنچه او داشت تجربه‌های زندگیش بود. همه آنچه که از سر گذرانده بود و بوکوفسکی، این تجربه‌ها را به میان آورد و داستانهایش را با آنها شکل داد.

اولین رمانش را با نام «اداره پست» در انتشارات بلک اسپارو (گنجشک سیاه) به چاپ رساند. ناشری که به کمک آمده بود تا بوکوفسکی را از منجلاب زندگی یکنواخت در اداره پست، برهاند. رمان اداره پست، نتیجه از سر گذراندن همان سال‌هایی است که او را به مرز جنون رسانده بود. 

چارلز بوکوفسکی 6 رمان نوشته است که همگی بازتابی از تلاطم‌های درونی و سالهای زندگی خودش را دارد. اما این ظهور، به شکلی کلاسیک رخ نداده است؛ در نتیجه اگر زندگی کارمندی او را در اولین رمانش؛ «اداره پست» می‌خوانید، دوران کودکی تا جوانی‌اش را در چهارمین رمان او؛ «ساندویچ ژامبون» خواهید خواند. اگر ذائقه مدرنی دارید، خواندن زندگی چارلز بوکوفسکی به شکلی غیر خطی، می‌تواند برایتان جالب باشد. هنری چیناسکی؛ همان نوجوان فقیری که پیشتر نامش آمد، ظهوری از خود چارلز بوکوفسکی در رمان‌هایش است. 
چارلز بوکوفسکی نویسنده‌ای پرکار بود و در طول زندگی 73 ساله خود، هزاران قطعه شعر، بیش از 100 داستان کوتاه و 6 رمان نوشت. او در سال 1994 و اندکی پس از تمام کردن آخرین رمانش «عامه پسند»، درگذشت. شاید شگفت انگیزی زندگی او را بتوان در همین نشانه دید که توسط راهبان بودایی به خاک سپرده شد و بر سنگ مزارش با الهام از آثارش نوشته شد: «نکوش! “Don’t try”»

در این یادداشت تلاش شده تا برخی از بهترین آثار چارلز بوکوفسکی را در گونه‌های ادبی مختلف، معرفی کنیم.

بهترین آثار چارلز بوکوفسکی

ساندویچ ژامبون

«ساندویچ ژامبون» با نام اصلی «Ham on Rye» -که معنای دقیق آن ژامبون روی نان چاودار می‌شود-، یکی از شناخته شده‌ترین آثار چارلز بوکوفسکی است که در سال 1982 منتشر شد. داستان هنری چیناسکی؛ پسری فقیر و منزوی که در واقع نوعی از آلتر ایگوی بوکوفسکی است و سال‌های زندگی او را در دوران بلوغ و در میانه رکود بزرگ آمریکا، روایت می‌کند.
چارلز بوکوفسکی در رمان ساندویچ ژامبون، شخصیت این ضد قهرمان انسان گریزِ رمان‌های دیگرش را بیشتر توسعه می‌دهد. شخصیتی که به دلیل بیگانگی و طردشدن به خاطر ظاهر هیولاوار، با گرگور سامسا در رمان مسخ کافکا نیز مقایسه شده است. 

چارلز بوکوفسکی در رمان ساندویچ ژامبون که پیش‌درآمدی بر رمان‌های قبلی اوست، بر موضوعاتی تمرکز می‌کند که در آثارش تکرار می‌شود.
رابطه میان والدین و فرزندان و شرایط اقتصادی؛ چارلز بوکوفسکی به خوبی نشان می‌دهد که چه طور بخشی از جهان ذهنی هنری چیناسکی متاثر از رابطه‌اش با پدر و مادرش است و در عین حال، تاثیر وضعیت اقتصادی خانواده بر این رابطه را هم به تصویر می‌کشد. به مرور که خانواده چیناسکی، بیشتر در فقر فرو می‌رود، رابطه هنری با پدر تندخو و خشنش، بدتر و بدتر می‌شود.
شکست رویای آمریکایی؛ رویای آمریکایی، تصویری از امکان موفقیت در سرزمین فرصت‌ها بازنمایی می‌کند که مبتنی بر شایستگی فردی و سخت‌کوشی است. چارلز بوکوفسکی این بازنمایی را در رمان ساندویچ ژامبون، به میان می‌آورد اما این رویای فریبنده چیزی جز سرخوردگی برای کاراکتر اصلی، ندارد. در واقع نه تنها شکست اقتصادی خانواده‌‌ هنری، جلوه‌گری این ایده را برای او خاموش می‌کند که کل چرخه و روزمرگی ناشی از آن، او را وحشتزده می‌کند. چارلز بوکوفسکی در جلد کاراکتر اصلی رمانش، ترجیح می‌داد یک ظرف‌شور باشد تا یک وکیل یا مهندس، یا اینکه ازدواج کند و در ساختار خانواده، گرفتار شود.
بی‌مایگی اساسی ارزش‌های اجتماعی؛ همچنان که رمان ساندویچ ژامبون ورق می‌خورد، هنری چیناسکی متوجه گسستی میان تجربه‌های شخصی خود و ارزش‌های فرضی جامعه می‌شود. جامعه‌ای که وسواس ظاهر و نمایش ثروت دارد و روابطش مبتنی بر سوءاستفاده از قدرت است. چیزی که چارلز بوکوفسکی و هنری چیناسکی هر دو از کودکی و در همان خانواده تجربه کردند. 
فرد در برابر سیستم؛ بوکوفسکی رابطه‌ای آنتاگونیستی میان هنری چیناسکی و نمایندگان هنجارهای سنتی جامعه مانند پدرش، مقامات مدرسه و ثروتمندان، برقرار می‌کند و یا بهتر است بگوییم می‌بیند؛ از آنجا که چیناسکی، خودِ دیگرِ او است. 
قدرت دگرگون کننده ادبیات؛ با بزرگتر شدن هنری چیناسکی و انزوای روز افزون او، آنچه مایه تسکین و آرامش خاطرش می‌شود ادبیات است. چیناسکی به کمک داستان‌های داستایوفسکی، همینگوی، فانته و ... چارچوبی برای تجربیات شخصی‌‌اش خلق می‌کند و به معنایی عمیق‌تر برای زندگی دست می‌یابد. 

رمان ساندویچ ژامبون، کتابی است با لحنی تیره و طنزی تلخ که زندگی نویسنده‌اش، چارلز بوکوفسکی را روایت می‌کند. ساندویچ ژامبون، همان رمانی است که با خواندنش نگاهی به چگونگی شکل‌گیری بوکوفسکی نویسنده می‌اندازید. 

 

عامه پسند

آخرین رمان چارلز بوکوفسکی رمانی است به نام عامه پسند. این رمان در سال 1994 با نام «pulp» به چاپ رسید؛ نامی که بر روی مجلات مبتذل و بازاری می‌نشیند و مورد پسند عامه است. از این رو در ایران با نام «عامه پسند»، به چاپ رسید. از همین جا مشخص است که با چه کتابی سر و کار داریم و چارلز بوکوفسکی لحن هجو آمیزش را از روی جلد کتاب، آغاز کرده است. رمان عامه پسند، خود به صورت کلیشه‌ای از این ژانر، ظهور می‌کند تا بتواند به سیاه‌ترین هجویه ممکن، تبدیل شود. هجویه‌ای که نویسنده‌اش آن را به بد نوشتن تقدیم کرده است.
بر خلاف سایر کتاب‌های چارلز بوکوفسکی، کاراکتر اصلی رمان عامه پسند، هنری چیناسکی نیست (اگرچه او نیز در داستان ظاهر می‌شود)؛ بلکه کارآگاهی خصوصی به نام نیکی بلان است. شخصیتی از طبقه فرودست، که بیشتر اوقات بیکار است و نگرش بدبینانه‌ای به جهان دارد. نیکی بلان، برخلاف قهرمانان رمان‌های کارآگاهی، فردی باهوش و ذکاوت نیست و در اکثر مواقع، ایده‌ای برای حل پرونده‌هایش ندارد. با این حال او شخصیت اول ما است و ما از زاویه نگاه این کارآگاه کم توان است که به ماجرا سرک می‌کشیم. 
داستانِ رمان عامه پسند، با پیدا شدن سر و کله زنی به نام بانوی مرگ شروع می‌شود که به دنبال فردینان سلین، می‌گردد. نویسنده‌ای که سالها پیش مرده است اما بانوی مرگ در آن تردید دارد. نیکی بلان هنوز پرونده سفارش اول را نبسته است که سه پرونده دیگر نیز دریافت می‌کند؛ 
پیدا کردن کسی یا چیزی به نام گنجشک قرمز
مردی که می‌خواهد خیانت زنش را اثبات کند
مدیر موسسه کفن و دفنی که می‌خواهد شر یک زن فضایی را از سرش کم کند.

بوکوفسکی در زمان نوشتن عامه پسند، با بیماری سرطان که در نهایت موجب مرگش شد، دست به گریبان بود و مرگ در این کتاب، حضوری پررنگ دارد. بسیاری از منتقدین موافقند که این رمان، نشانی بر پذیرش مرگ از سوی چارلز بوکوفسکی بوده است.

یادتان باشد که عامه پسند، رمانی است پست مدرن و در ژانر کارآگاهی و ادبیات ابزورد، با داستانی عجیب و غریب که نویسنده‌اش، همواره به جنبه‌های پیش پا افتاده و روزمره زندگی فرودستان توجه داشته و پدرخوانده سبک رئالیسم کثیف نام گرفته است. چرا باید چارلز بوکوفسکی با آن سبک رئالیستی مخصوص به خودش، به سراغ نوشتن یک رمان کارآگاهی عجیب و غریب برود؟ به نظر می‌رسد باید همچنان با همان نگاه و همان عینک، این کتاب را هم بخوانیم. در واقع خوب است به نکته‌ای از مترجم اشاره کرد که در نشست نقد و بررسی کتاب عامه پسند مطرح کرد: «این کتاب یک مانیفست پوچی است و بوکوفسکی با شیوه روایتش نشان می‌دهد که هیچ چیز برایش مهم نیست...» و یا منتقد دیگری -احسان عباسلو- گفته است؛ هیچ چیز نبودن، موضوع اصلی کتاب است.

 

نگران نباش داستایوفسکی!

«نگران نباش داستایوفسکی» عنوان مجموعه شعری است که توسط نشر مشکی به چاپ رسیده است. این مجموعه، شامل 26 شعر است که توسط مترجم و عمدتا از نوشته‌های اواخر عمر چارلز بوکوفسکی، انتخاب شده است. از این رو بخشی از آنها ماحصل مرگ اندیشی شاعر است.
اشعار چارلز بوکوفسکی، معمولا خالی از صنایع ادبی و آن زبان فاخری است که عمدتا در شعرها مشاهده می‌کنیم. با این حال گرچه زبان شاعرانه او خالی از جلوه‌گری‌های ادبی است اما چنان منعطف و صادقانه است که نمی‌توانید از تاثیر آن بگریزید. 
رنج، مرگ، تنهایی، پوچی، بیهودگی و جدا افتادگی از مضامین این مجموعه شعر است که البته در سایر آثار چارلز بوکوفسکی هم دیده می‌شود. 

 

جنوب بدون شمال

چارلز بوکوفسکی علاوه بر رمان و شعر، داستان کوتاه نیز می‌نوشت و «جنوب بدون شمال» عنوان محبوب‌ترین مجموعه داستان‌های کوتاه او است که در سال 1973 توسط همان انتشارات بلک اسپارو، منتشر شد. قلم بوکوفسکی در داستان‌های کوتاهش نیز مانند رمان‌ها و شعرهایش، تلخ، بدبینانه و گزنده است. 
جنوب بدون شمال، شامل 27 دستان کوتاه است که استعداد بی‌نظیر چارلز بوکوفسکی را به نمایش می‌گذارد. در واقع این مجموعه، بهترین مجموعه داستان کوتاه اوست و ده سال بعد که چارلز بوکوفسکی مجموعه موسیقی آب گرم را به چاپ رساند، خودش اعتراف کرد که دیگر توانایی نوشتن داستان کوتاه ندارد. 
در سال 2000 نیز نمایشنامه‌ای بر اساس 9 داستان از این مجموعه و با همان نام جنوب بدون شمال، به روی صحنه رفت.
جنوب بدون شمال در ایران توسط نشر افق و البته تنها با 19 داستان از نسخه اصلی، به چاپ رسید؛ گرچه در پیشگفتارِ مترجم، 21 داستان اعلام شده است. داستان‌های حذف شده عبارتند از؛
Loneliness
Bop Bop against that curtain
No way to paradise
Love for 17.50 $
Maja Thrup
A man 
Stop staring at my tits, Mister
Something about a Viet Cong flag
آخرین داستان این مجموعه نیز «اعترافات مردی چنان دیوان که با حیوانات می‌زیست» است. این داستان از همین نشر و مترجم به طور مستقل نیز منتشر شده است. 

 

چارلز بوکوفسکی، روایت‌گر زندگی‌هایی فرودستانه بود؛ از همان نوع که خودش زیست. نویسنده‌ای که شعرها و داستان‌هایش حاصل رنجی بود که فکر می‌کرد سزاوارش نبوده. اما همان رنج، بستر الهام و شور نوشتن در او شد. 
شاید بتوانیم با نگاه به نوشته‌های بوکوفسکی، یاد بگیریم چگونه ما هم این درد و رنج‌های ناروا را بستر چیزی شگرف در زندگی خودمان کنیم.

به قلم "قاصدک حسینی"


کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید.


 

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "چارلز بوکوفسکی؛ روایتگر زندگی‌های فرودست" می نویسد
۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک