کتاب ساندویچ ژامبون، اثر چارلز بوکوفسکی و ترجمه علی امیر ریاحی می باشد.
بوکوفسکی شاعر و داستان نویس بزرگی است، در ایران نیز بسیار مورد اقبال خوانندگان جدی کتاب است، ساندویچ ژامبون داستان بلند و جذابی است سرشار از طنز و مطایبه اما در پس طنز آثار بوکوفسکی به دغدغه ها و دردهای جوامع صنعتی و مدرنی می پردازد که به مرور ایام از روابط انسانی، عشق و عاطفه، مهروزی و انسانیت تهی میشوند و روابط مکانیکی، سودجویی و بالا رفتن از مراتب اجتماعی به هر قیمتی جایگزین روابط انسانی میشود، در واقع طنز نویسنده طنزی سیاه و تلخ است که در پس ظاهر خنده دار خود میتواند اشک به چشم خواننده بیاورد.
من خانه مادربزرگ را دوست داشتم. خانه کوچکی زیر انبوه شاخه های آویزان درختان فلفل. امیلی همه قناریهایش را در قفسهای جداگانه ای نگه میداشت. یکبار را به خوبی یادم است. حوالی عصر میخواست روسری سفیدی را روی قفسها بیندازد تا پرنده ها بتوانند بخوابند. بقیه هم نشستند روی صندلی و شروع کردند به صحبت. آنجا یک پیانو بود. من نشستم پشتش و کلیدها را فشار دادم و به صداهایشان گوش کردم. آن کلیدهای انتهایی پیانو را بیشتر دوست داشتم، جایی که انگار دیگر به سختی صدایشان درمی آید – صدایی مانند افتادن تکه های یخ روی یکدیگر.
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران