شازده کوچولو
مشاهده همهدرباره کتاب شازده کوچولو بیشتر بدانید
کتاب شازده کوچولو با نام اصلی Le Petit Prince اولین بار به زبان فرانسه و در سال 1943 میلادی منتشر شد.
آنتوان دوسنت اگزوپری نویسنده و خلبان فرانسوی کتاب شازده کوچولو را با روش سورئالیستی و با نثری شاعرانه و لطیف برای نمایش فلسفه هستی شناسانهاش درباره موضوعاتی مثل عشق، زندگی، دوستی و مرگ نگاشته است.
شازده کوچولو تا کنون به بیش از 280 زبان دنیا ترجمه و پرخوانشترین کتاب به زبان فرانسه در تمام تاریخ شناخته شده است. همچنین با اینکه نویسنده در مقدمه آن را کتابی برای کودکان میداند اما کتاب شازده کوچولو در میان بزرگسالان نیز بسیار محبوب است.
خلاصه ای از محتوای کتاب شازده کوچولو
خلبانی با یک هواپیما در بیابانی برهوت یک فرود ناخواسته دارد. هواپیما خراب شده و خلبان در تلاش است آن را تعمیر کند. در همین احوالات پسر بچهای خوش قیافه در ان سکوت بی انتها ظاهر می شود و با او حرف میزند. کمکم مشخص میشود این پسر کوچولو پادشاه یک سیاره بسیار بسیار کوچک در منظومه شمسی است و به دنبال یک گوسفند است تا گیاهان هرز داخل سیارهاش را بخورد تا به تنها موجود سیارهاش یعنی تنها گل سرخ او آسیبی نرسانند.
در راهی که شازده کوچولو در سفرش آغاز کرده است نخست با شهریاری در سیاره اول برخورد میکند که خود را پادشاه و فرمانروای همه چیز میداند. در سیاره دوم با مردی خودپسند برخورد میکند، ساکن سیاره بعد مردی دائم الخمر است، چهارمی مردی اداری با ذهنی محاسبهگر است. سیاره پنجم محل زندگی مردی است که مسئول یک تیر چراغ است و تنها کارش روشن و خاموش کردن آن چراغ است. مردی که با روشی ماشینی چراغ را روشن و خاموش میکند فقط چون دستور چنین است. سیاره بعدی محل زندگی مرد کهنسالی است که جغرافیدان هست و این جغرافیدان است که شازده کوچولو را برای بازدید از زمین راهنمایی میکند. شازده کوچولو که از سیارههایی با شهریاران مختلف عبور کردهاست حالا در زمین به سرزمینی رسیده است که شهریاران یا به قول داستان "آدم های بزرگ" زیادی دارد که همه چیز را پیچیده میکنند بیآنکه سادگی و زیبایی کودکی و طبیعت را به خاطر داشته باشند.
غیر از شخصیتهایی که تا به اینجا درباره آنها سخن گفتیم سه شخصیت شاخص دیگر در داستان شازده کوچولو وجود دارند که جزو تاثیر گذارترین شخصیتهای داستانی جهان هستند.
- اول شخصیت گل رز سیاره شازده کوچولو که دوسنت اگزوپری آن را با الهام از شخصیت همسرش ساخته است که به سختی بیمار بود و به همین دلیل گل رز در داستان سرفه میکند و نمادی از معشوقی عاشق و مغرور است.
- بعد روباه که دوستی را در آن چند سطری که در داستان حضور دارد در تعاملی که با شازده کوچولو دارد به زیبایی جلوی روی ما نقاشی میکند و مفهوم جدیدی با عنوان "اهلی کردن" را به روابط انسانی اضافه میکند.
- در آخر مار با کنایهای عمیق به مرگ و فلسفه است که به زیبایی تلخی و زیبایی مرگ را در خود دارد.
اگزوپری با پرداختی ساده و در واقع عمیق و بیغل و غش این سه موجود را به کمک گرفته تا جهان کودکانه شازده کوچولو را برای همه ما زیباتر بیان کند.
شازده کوچولو و زبان کودکانه
یوستین گردر نویسنده نروژی و فیلسوف معروف نگارنده کتاب دنیای سوفی می گوید: "فلسفیترین سوالات جهان را کودکان میپرسند، یادتان هست در داستان لباس جدید پادشاه این تنها یک بچه بود که گفت:" پادشاه لخت است"."
در روند داستان کتاب شازده کوچولو هم پسر کوچولوی داستان با پرسیدن سادهترین سوالات فلسفی از انسانهایی که در مسیر رسیدن به زمین با آنها مواجه شدهاست قرار است اطاعت و فرمانبرداری محض، سودجویی آدمیان، خودخواهی و زندگی ماشینی انسانها را مورد انتقاد قراردهد اما به زبان کودکانه که خود نافذترین منطق است.
بخشی از کتاب شازده کوچولو
او با خود اندیشید: "چه سیاره عجیبی! زمینی خشک، پوشیده از قلههای کوه ... شوره زاری بدون هیچ ماهیت مهمان نوازانه ... و مردم آن نیز فاقد نیروی تخیلاند. آنها صرفا هر آنچه را انسان به آنها میگوید تکرار میکنند ... در سیارهام، گلی داشتم؛ و او همواره نخستین کسی بود که زبان به سخن میگشود."
با این حال شازده کوچولو، پس از آنکه مدتها از میان صحرا و صخرهها و برف عبور کرد، سرانجام به یک جاده رسید و همه جادهها به انسانها ختم میشوند.
....
هنگامی که آن پوزهبند را برای شازده کوچولو نقاشی کردم، یادم رفت بندی چرمی به آن بیفزایم. او هرگز نخواهد توانست آن را به پوزه گوسفندش ببندد. بنابراین پیوسته از خودم میپرسم چه اتفاقی در سیارهاش افتاده است. شاید گوسفند، گل را خورده باشد...
گهگاه با خود میگویم: یقینا نه. شازده کوچولو هر شب گلش را در گنبد شیشهایاش جای میدهد و به دقت مراقب گوسفندش است.
به قلم "زهره عواطفی حافظ"