درباره کتاب «پاستیلهای بنفش»
در کودکی دوست خیالی داشتهاید؟ دوستی که فقط خودتان بتوانید آن را ببینید. فقط خودتان صدای او را بشنوید. کسی که کاملا عادی با او حرف بزنید. غمها و شادیهایتان را با او تقسیم کنید. کسی که با شما غذا بخورد یا کنار شما بخوابد.
در بین بچههای دوروبر خود کسی را اینگونه ندیدهاید؟ بچهها قدرت تخیل خاصی دارند. آنها با وسیلهای که کارکردش کاملا مشخص است انواع و اقسام بازیها را انجام میدهند. ممکن است بعضی از آنها در تخیل بیشتر جلو بروند و دوستی کاملا خیالی برای خود جفتوجور کنند.
این دوستی ممکن است برای از تنهایی درآمدن شکل بگیرد یا برای غلبه بر اضطراب. به هر حال دوستان خیالی بچهها برای خودشان کاملا واقعی به نظر میرسند و بودنشان را باور دارند؛ مثل زمانی که آدمی ناگهانی میرود کنار کودکِ در حال بازی مینشیند و آن کودک معترضانه میگوید: «خرگوشم را له کردی از روی آن بلند شو.»
شالودهٔ اصلی کتاب «پاستیلهای بنفش» طبق همین دوست خیالی پرداخت و نوشته شده است. «جکسون» پسری است که میخواهد به کلاس پنجم برود. او ناگهان متوجه گربهای میشود. گربهای که غیر از او هیچکس دیگری او را نمیبیند. جکسون تمام دقتش را به خرج میدهد تا بفهمد آیا فقط او دارد گربه را میبیند یا نه ولی نتیجه فقط او را متحیر میکند. تا جایی که فکر میکند خیالاتی شده است اما «کرنشا» که اسم همان گربه است با مرتب سر زدن به او حضورش را اعلام میکند.
جکسون آدمی است که حقیقت و واقعیت را دوست دارد و همیشه در پی کشف حقیقت است اما پیدا شدن کرنشا او را از عالم واقعی جدا میکند. کرنشا دوست بچگی جکسون است و حالا که دوستش درگیر اضطراب است به سراغ او آمده.
بخش مهم دیگری از پاستیلهای بنفش مربوط به مشکلات بزرگترهاست. مشکلاتی که روی کل خانواده تاثیر میگذارد. مشکلات خانوادگی که گاهی زندگی بچهها را هم تحت تاثیر قرار میدهد.
باید قبول کرد که گاهی زندگی خیلی سخت میشود. مشکلات گاهی کشوقوسهای عجیب و غریبی به خود میدهند و خودشان را دور گریبان یک فرد یا یک خانوادهای پیچوتاپ میدهند. واقعیتها گاهی خرخره آدم را میجوند تا آنجا که راهی برای تنفس راحت به آدم نمیدهند و آدمی مجبور میشود برای زنده ماندن فقط تقلا کند.
آدمها گاهی از بس مشکلات توان آنها را تحلیل برده است که دوست دارند هر جوری هست خودشان را از آن رها کنند ولی گاهی فقط بیشتر در گل فرو میروند.
بعضی وقتها بزرگترها مشکلات را هر جوری هست حل میکنند. بدون اینکه کودکان خیلی دربارهٔ آن مشکل اطلاعاتی به دست بیاورند؛ اما گاهی مشکلات خیلی بزرگ میشوند. آنقدر بزرگ که خواه ناخواه به خاطر تغییر شرایط بچهها هم درگیر آن مشکل میشوند. بچهها شاید نتوانند درست درک کنند که دارد چه اتفاقی میافتد اما تغییر شرایط را کاملا درک میکنند. خصوصا اگر این تغییرات گل درشت و کاملا عیان باشد.
پاستیلهای بنفش از آن دست کتابهاست که به خاطر پیدا شدن دوست خیالی برای بچهها و نوجوانان جالب توجه است ولی به دلیل مشکلاتی که سر راه این خانواده قرار میگیرد مخاطبان بزرگسال هم میتوانند این کتاب را ورق بزنند و آن را بخوانند. جکسون و خواهر کوچکش هم خواه ناخواه درگیر مشکلات خانواده میشوند.
یکی از تعلیقهای داستان دانستن چگونگی تحمل و رفتار بچهها در برابر این مشکلات است. اینکه چگونه با مشکلات بزرگترها دستوپنجه نرم میکنند و برای آرامش خود چه کاری انجام میدهند.
سادگی روایت میتواند یکی از امتیازهای هر کتابی باشد. اینکه کتاب با کلمات قلمبهسلمبه نوشته نشود هنر نویسنده است. «کاترین اپل گیت» داستان پاستیلهای بنفش را ساده روایت کرده است. خطهای کتاب به راحتی یکی پس از دیگری زیر نگاه خواننده سر میخورند و خوانده میشوند.
کاترین اپل گیت کار خودش را خوب بلد است. کتاب پاستیلهای بنفش را آنقدری قابل قبول نوشته که برندهٔ جایزههای «کتاب کالیفرنیا» و «شارلوت هاک NCTE» و «یانگ هوژیر» شده است. چندین بار هم نامزد جایزههای دیگر شده است.
پاستیلهای بنفش را مترجمانی چون «آناهیتا حضرتی» و «مطهره ابراهیم زاده» و «زهرا حسینی» و...در نشرهای مختلف ترجمه کردهاند.
بخشی از کتاب «پاستیلهای بنفش»
"همیشه فکر میکردم برای داشتن دوست خیالی خیلی بزرگ شدهام. تا قبل از کلاس اول در زندگیام خبری از کرنشا نبود.
روزی در کتابخانه دراینباره جستوجو کردم. متوجه شدم یک نفر دربارهٔ بچهها و دوستهای خیالیشان تحقیق کرده است. حقیقت این است که 31 درصد از بچهها در سن شش یا هفتسالگی دوست خیالی داشتهاند. یعنی حتی بیشتر از بچههایی که در سن چهار یا پنج سالگی دوست خیالی داشتهاند.
پس شاید من هم برای داشتن دوست خیالی زیادی بزرگ نبودم.
به هر حال کرنشا در بهترین زمان ممکن از راه رسید. دقیقا همان زمانی وارد زندگیام شد که به او نیاز داشتم"