loader-img
loader-img-2
بنر بالا - خرید قسطی
پاتوق کتاب
بهترین کتاب ها در مورد سردار سلیمانی

بهترین کتاب ها در مورد سردار سلیمانی

شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی در دی‌ماه 1398، نویسندگان بسیاری را بر آن داشت که از او و برای او بنویسند، اگرچه کتاب‌هایی نیز در سال‌های پیش از شهادت او توسط نویسندگان مختلف نوشته شده بود؛ «حاج قاسم» عنوان کتابی است که در سال 1394 و به صورت جستاری در خاطرات حاج قاسم سلیمانی منتشر شده بود. همچنین کتاب دیگری با عنوان «سربازان سردار» نیز در سال 1395 توسط انتشارات سه نقطه چاپ شده بود که به بیان شجاعت‌ها و رشادت‌های سردار سلیمانی و سایر مدافعین حرم می‌پردازد.

بدون شک سردار سلیمانی یکی از مهم‌ترین افراد دخیل در امنیت کشور ایران بود که با استفاده از نیروی ایمان و شهامت، اهداف نظام جمهوری اسلامی و راهبرد دفاع از مظلوم و آرمان آزادی فلسطین را در گستره‌ای جهانی و با اقتدار تمام دنبال می‌کرد. تبحر و زیرکی وی در اجرای تاکتیک‌های نظامی و خنثی کردن نقشه‌های دشمنان تا آنجا بود که به وی لقب «ژنرال بی‌سایه» داده بودند، کسی که در سن 63 سالگی، در بامداد جمعه 13دی ماه 1398 در کشور عراق و در یک عملیات تروریستی توسط آمریکا به شهادت رسید.

اما با شهادت سردار سلیمانی و در طی سال‌های بعد از آن، کتب بسیاری با زبانی روایی از خاطرات او می‌گفتند و شخصیت او را هرچه بیشتر به مخاطب نشان می‌دادند، کتاب‌هایی که ابعاد مختلف این شهید سعید را در لابه‌لای خاطرات و روایات دوستان به مردم جامعه نشان داد و به مخاطب شخصیت شهید سلیمانی را خیلی دور نشان نمی‌دهد که نتوانی به آن برسی، یکی چون همۀ ما که ایران‌دوستی و ولایت‌پذیری دو نکته اصلی اخلاقی او بود.

معرفی چند کتاب خوب درباره حاج قاسم سلیمانی

در این یادداشت به معرفی بهترین کتاب‌های نوشته شده درباره شهید سلیمانی پرداخته‌ایم، کتاب‌هایی که از زوایایی مختلف به زندگی این ژنرال بزرگ جهانی پرداخته‌اند.

حاج قاسمی که من می‌شناسم

یکی از برترین کتاب‌های نوشته شده درباره شهید سلیمانی، کتاب «حاج قاسمی که می‌شناسم» خاطرات علی شیرازی است که به اهتمام سعید علامیان در 168 صفحه نوشته شده و توسط انتشارات خط مقدم در سال 1400 چاپ و منتشر شده است.
کتاب‌ از دوران جنگ و حضور علی شیرازی در جنگ و آشناییت او با شهید سلیمانی از سال 1361 طی عملیات فتح المبین آغاز می‌شود و تا فعالیت‌های حجه‌الاسلام شیرازی در کنار شهید سلیمانی در نیروی قدس ادامه می‌یابد. شهریور 1390 آقای شیرازی به خواست سردار سلیمانی مسئول نمایندگی ولی‌فقیه در نیروی قدس می‌شود و این همکاری هشت سال طول می‌کشد، سال‌هایی که به گفتۀ حجه‌الاسلام شیرازی همانند روزهای جنگ، سرباز سردار سلیمانی بوده است.
کتاب حاج قاسمی که من می شناسم که به بیان خاطرات حجت الاسلام علی شیرازی از 38 سال آشنایی با سردار سلیمانی پرداخته، در 12 فصل و از دوازده وجه به زندگی و شهادت سردار پرداخته است. علامیان به شکل جذاب و گیرایی ابعاد مختلفی از زندگی شهید را بیان کرده و سردار شهید را نزدیک به مردم و جامعه و دست‌نیافتنی نشان نمی‌دهد، همان مقدس‌نمایی شهدای دفاع مقدس که نویسندگان‌مان، در دهه‌های پیشین خواسته یا ناخواسته آن را ایجاد کردند و شهدایمان را از کهکشانی دور خواندند، غافل از اینکه آنها، همان خاکیانی بودند که مسیر نور را پیمودند و به افلاکیان رسیدند.

بخشی از کتاب حاج قاسمی که من می شناسم:

«آن روز که آقا نشان ذوالفقار را به سینه‌ سردار سلیمانی زدند، یکی از بهترین روزهای زندگی‌ام بود. نه من، همه رفقایش از این اتفاق خوشحال بودند؛ جز او که راضی نبود بین او و بقیه فرماندهان تمایزی داشته باشد. ابتدا زیر بار نمی‌رفت. وقتی اصرار شد، شرط کرد که خبری نشود. پس از آن که نشان را گرفت، به او گفتم این مدال مربوط به شما نیست؛ متعلق به جبهه‌ مقاومت است!»

 

از چیزی نمی ترسیدم

یکی از بهترین کتاب‌های نوشته شده درباره شهید سلیمانی، کتاب «از چیزی نمی ترسیدم» است که برخلاف بسیاری از کتاب‌ها، توسط خودِ سردار سلیمانی نوشته شده، خاطراتی که توسط انتشارات مکتب حاج قاسم منتشر شده است.
از چیزی نمی ترسیدم خاطرات خودنوشته‌ای است از پهلوانِ عصر ما، که به‌دور از پیچیدگی‌ها و برجستگی‌های سیاسی و فکری، شمه‌ای از دوران سخت کودکی و نوجوانی خود را روایت کرده است. وقتی کلمه‌ها از پیش چشمت می‌گذرند و هر خاطره‌ای که روایت می‌شود با خود می‌گویی خدای من؛ این‌ها با همان دست قطع شده نوشته شده است؟ اینها زندگی ساده و فقیرانه و محقرانه‌ی یگانه قهرمان ایران زمین است؟ آیا آنها که حاج قاسم برایشان کارگری می‌کرد؛ گمان می‌کردند روزی همان پسرک نوجوان لاغر اندام که از روستا آمده، کارگری می‌‌کند و عرق می‌ریزد روزی خبر اول رسانه‌های جهان شود...

این زندگی نامه‌ی بی‌پایان که در 59 صفحه نوشته شده، روایتی است روان و شیوا که نشان می دهد برای رستگار شدن چون او، نیاز نیست از راه های عجیب و غریب شروع کنیم و کنید! در جای جای این کتاب، احترام و اولویت به والدین اصلی‌ترین و شروع‌کننده ی این رستگاری است، حتی اگر تا زمان شروع انقلاب نیز، نام امام خمینی را نشنیده باشی و یا ساده‌ترین موضوع دین را ندانی، همین اصل تو را به مسیر رستگاری همیشگی می‌رساند.

بخشی از کتاب از چیزی نمی ترسیدم:

«سه تایی روی یکی از میزهای ورزشی نشستیم. سید جواد سوال کرد: «تا حالا نام دکتر علی شریعتی رو شنیده‌ای؟» گفتم: «نه، مگه کیه؟» سید برخلاف حاج محمد، بدون واهمه خاصی توضیح داد: «شریعتی معلمه و چند کتاب نوشته. او ضد شاهه.» دیگر کلمه ضد شاه برایم چیز تعجب‌آوری نبود. ظاهراً احساس انعطاف در من کرد؛ این بار دوستش حسن به سخن آمد. سوال کرد: « آیه‌الله خمینی رو میشناسی؟» گفتم :« نه.» گفت: «مقلد کی هستی؟» گفتم «مقلد چیه؟»و هر دو به هم نگاه کردند. دوبار سوال کردند:« تا حالا اصلاً نام امام خمینی رو شنیده ای ؟» گفتم نه.»

 

نامزد گلوله ها

یکی از بهترین و البته متفاوت‌ترین کتاب‌های نوشته شده درباره شهید سلیمانی، کتاب «نامزد گلوله‌ها» است. این کتاب که هم به لحاظ نویسنده و هم به لحاظ بصری بسیار متفاوت از سایر کتاب‌هاست، توسط مرتضی سرهنگی نوشته شده و انتشارات خط مقدم آن را به چاپ رسانده است. 
سرهنگی در کتابِ خود با یک سفر کوتاه، پای به زندگی شهید سلیمانی گذاشته و خاطراتی از او را با زبانی روایی برایمان به تصویر می‌کشد، خاطراتی که بیش از پیش، سردار را به ما می‌شناساند و مخاطب را از روستای «قنات ملک» تا فرودگاه بغداد و آن شبانگاه فراموش‌ناشدنی می‌کشاند.
نویسنده در روایت‌های ابتدایی کتاب، از کودکی و نوجوانی او نوشته و از چگونگی آشنایی او با مسیر انقلاب و امام خمینی و پاسدار شدن، اما بیشترین روایت‌های کتاب به بخش‌های دوران جنگ و حضور سردار سلیمانی در دفاع مقدس می‌گذرد. از هشت سال حضور  او و فراغ یارانی که در عملیات‌های مختلف از دست داده است.

ما در کتاب نامزد گلوله ها با خواندن هر روایت، چهره جدیدی از سردار عزیزمان را می‌بینیم. از یک سو انسانی مقاوم را می‌بینیم که در سخت‌ترین شرایط هم امید دارد و از سویی دیگر شخصی پیش‌رویمان است که از هیچ تلاشی برای پیشرفت کشور نمی‌گذارد، آنجا که اشرار سیستان و خراسان را با برنامه‌ریزی به کشاورزی مشغول و آرامش را به مرزهای شرقی کشور برمی‌گرداند و زندگی بسیاری را از نو می‌سازد، تا آنجا که مردمان روستایی دورافتاده در سیستان که همگی از اشرار بودند، بعد‌ها برای روستایشان شناسنامه‌ای به نام و یاد قاسم سلیمانی گرفته و آنجا را «قاسم آباد» نام‌گذاری کردند!

بخشی از کتاب نامزد گلوله ها:

«هلی کوپترش وسط حلقه محاصره نشست در حالی که داعشی‌ها از هر سو به طرف او تیراندازی می‌کردند. چند ماه قبل از این داعش به شهر ترکمن نشین تلعفر حمله کرده و با اشغال شهر ده‌ها هزار نفر از شیعیان شهر را آواره کرده بود. خبرهای فروش زنان ایزدی در بازار داعشی‌ها و فروش اعضای کودکان این شهر و کشتار مردان و پسران وحشت به جان هر عراقی می‌انداخت. در سایه این ترس مرگبار بود که اهالی آمرلی بیش از هشتاد روز در محاصره کامل مقاومت کردند. زنان آمرلی از ترس هر کدام یک نارنجک به خودشان بسته بودند تا قبل از اسیر شدن آن را منفجر کنند. آنها اسلحه به دست گرفته بودند تا در کنار مردانشان از شهرشان دفاع کنند. در چنین شرایطی بود که قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس با هلی کوپتر در قلب محاصره نشستند.»

 

هزار جان گرامی

صحبت از سردار قاسم سلیمانی که می‌شود، به یک‌باره ذهن به سوی نوع شهادتش کشیده می‌شود یا آن تشییع بزرگ و فراموش‌ناشدنی که ملت را به خیابان‌ها کشاند، از اهواز تا مشهد و تهران. البته که تنها همین شهرها نبوده و مردم بسیاری از شهرستان‌های اطراف خودشان را به تشییع رسانده بودند. اگرچه نقطه اتصال خاطرات مردم شرکت کننده در مراسم؛ خودِ سردارِ شهید بود، اما هیچکدام از مسیری مشترک به آن تشییع نرسیده‌ بودند؛ یکی از شوش به اهواز آمده و دیگری از خیابان کیانپارس اهواز مسیرش به پل روی کارون رسیده است. یکی از طلاب ساکن حرم امام هشتم بوده و دیگری از ایلام خود را به تهران رسانده است.
مردم آمده بودند و هرکدام روایتی، نگاهی، نظری به آن مراسم داشتند که داشت به فراموشی سپرده می‌شد، اما یک سال بعد از شهادت و تشییع، گروهی برآن شدند روایت‌های همراهان و مسافران تشییع کننده را جمع کرده و به صورت کتابی درآورند تا آیندگان بدانند و بخوانند شهادت و مراسم آن مرد بزرگ چگونه دنیا را به حیرت واداشت. کتابی به نام «هزار جان گرامی» که به کوشش ساجده ابراهیمی جمع‌آوری و توسط سوره مهر چاپ و منتشر شده و در واقع روایت‌نامۀ بدرقه شهید سلیمانی است.

کتاب «هزار جان گرامی» که از بهترین کتاب‌های نوشته شده درباره شهید سلیمانی است، روایتگر حس و حال افرادی است که برای نبودش غصه‌ها خوردند و ماتم‌زده، گریه‌ها سر دادند. آنچنان که این بهت‌زدگی و شوریدگی در کلمه‌کلمه روایت‌های کتاب جاری است. برای همگی‌مان داغ سنگین بود. از آن بانوی جوان با روسری ساتن صورتی ساکن تهران که دستان نرمش نشان می‌داد در خانه، دست به سیاه و سفید نمی‌زند تا آن پیرمرد عرب دشداشه‌پوش ساکن یکی از محله‌های شوشِ خوزستان، همه برایمان داغش سنگین بود. آنجا که گردآورنده نیز آورده است: «هزار جان گرامی شهادت نامه‌ای است بر داغ سنگین یک ماتم بزرگ».
هزار جان گرامی برای منِ مخاطب، بهت، استیصال، انتقام و غم را نشان می‌دهد و پیش رویمان می‌آورد شدت و حدت آن جمعه‌ دردناک را. در این کتاب، با کلماتی روبرو می‌شویم که احساسات و دغدغه‌ها و افکار آن روزهای افراد مختلفی را ثبت کرده و با خواندن هر روایت مبهوت می‌مانی از اینکه چطور یک نفر آنقدر محبوب بود که توانست همه ایران را عزادار کند و یتیم.

بخشی از کتاب هزار جان گرامی:

«ساعت هشت، تابوتِ تو و رفیقتْ، ابومهدی، را گذاشتند روی سِن. باران شدت گرفت و خیلی‌ها رفتند. مردم هجوم آوردند سمت تابوت‌ها و دوباره پارچه‌هایی برای تبرک به‌سمت تابوتت به پرواز درآمدند. دیگر نیاز به هیچ روضه‌ای نبود. تو خودت روضۀ مجسم بودی. خسته بودیم. ایستاده بودیم و صورتمانْ بی‌اختیار خیس می‌شد. صحن امام‌رضا  (ع) انگار گودی قتلگاه شده بود. پردۀ عصرعاشورای فرشچیانْ جان گرفته بود. بی‌بهانه می‌گریستیم؛ من، مردم، آسمان، و حتی به‌گمانم خود تو؛ برای این‌همه رحمت که با خودت آوردی.»

 

شاید پیش از اذان صبح

یکی از بهترین کتاب‌های نوشته شده درباره شهید سلیمانی، کتاب «شاید پیش از اذان صبح» است که احمد یوسف‌زاده نویسنده کتاب «آن بیست و سه نفر» آن را در 170 صفحه نوشته و انتشارات سوره مهر چاپ و منتشر کرده است.
کتاب «شاید پیش از اذان صبح» دلنوشته‌ها و خاطراتی است که یوسف‌‌زاده گاه‌ و بی‌گاه برای دوستش در طی سال‌ها نوشته، خاطراتی که روی دیگری از سردار شهیدمان را برایمان عیان می‌کند. نویسنده هنگام نوشتن این دلتنگی‌ها، هم‌رزمش را پیش رویش نشانده، همراه با او چای می‌نوشد و خاطراتی ناب را رو می‌کند. از خاطرات روزهای اعزام در زمان جنگ می‌گوید و مهربانی همیشگی‌اش که همواره دغدغه بچه‌های مردم را داشت. برای او بچه‌های مردم عزیز مادر بودند، گوشت دمِ توپ نبودند.
احمدزاده البته خاطراتی هرچند کوتاه از کودکی حاج قاسم را هم از زبان یکی از هم‌بازی‌هایش آورده است. کسی که از کودکی قاسمی برایمان می‌گوید که بخشش، جزئی انکارناپذیر از اوست، خاطرات و دلتنگی‌های نویسنده اما تنها به کودکی و دوران جنگ هشت ساله خلاصه نمی‌شود. او از ماموریت‌های سردار سلیمانی در استان کرمان هم می‌گوید. همچنین سوگ‌نامه ریان را برایمان رو می‌کند، سوگ‌نامه ای از یک جوان مسیحی عراقی، همان که با نام پدر از شهید یاد می‌کند.
احمد یوسف‌زاده اگرچه نویسنده است، اما در این کتاب تنها، او را دوستی می‌بینیم که قاسم سلیمانی را در قامت یک رفیق برای مخاطب به تصویر کشیده، نویسنده‌ای که دردِ فراق را در کلمه‌کلمه خاطراتش می‌توان دید. مخاطب در کتاب «شاید پیش از اذان صبح» با خواندن هر روایت، چهره جدیدی از سردار عزیزمان را می‌بیند، اما شاید سخت‌ترین بخش کتاب، دلتنگی شدید نویسنده بعد از شهادت سردار باشد، سحرگاهی که عملیاتی به نام آذرخش، ایران را سیاه‌پوش کرد... 

بخشی از کتاب شاید پیش از اذان صبح:

«قاسم مهربان بود، گفت به خاطر مادرت که اقواممونه نمی‌زنمت. سهراب را هم بخشید و گفت، ولی یادتون باشه شما منه به نامردی زدین! حاج قاسم عزیز، صحبت دوستت که به اینجا رسید، نتوانستم جلو اشک‌هایم را بگیرم، رفته بودم توی بحر ماجرای شهید شدنت، آخرش هم به نامردی توی فرودگاه بغداد، بی‌خبر، از هوا با موشک زدنت!»

 

سلیمانی عزیز

سلیمانی عزیز کتابی است که به همت مجموعه نویسندگان گذری بر زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بوده و توسط انتشارات حماسه یاران در سال 1399 منتشر شد،. پس از استقبال بی‌نظیر از کتاب سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران تصمیم به نشر جلد دوم این کتاب گرفت و کتاب سلیمانی عزیز 2 را با نویسندگی مهدی قربانی روانه بازار نشر کتاب کرد.
این مجموعه دوجلدی، روایتگر خاطراتی متفاوت و خوانده نشده از سردار شهید و بخشی از یادداشت‌های شخصیت‌های بزرگ دربارۀ این شهید است. کتاب در واقع گذری بر زندگی و رزم سردار شهید به انضمام متن وصیت‌نامه ایشان است، کتابی که نتیجه مصاحبه‌ها، گفت‌وگوها و خاطرات شفاهی دوستان، هم‌رزمان و آشنایان و فرزندان شهید سلیمانی است.
مجموعه نویسندگان در این دو مجلد سعی کرده‌اند با قلمی ساده و دلنشین و با روایت‌های کوتاه و خوش‌خوان، گوشه‌ای از زندگی مرد تمام‌نشدنی و همیشه در صحنه جبهه مقاومت را به مخاطب نشان دهند، البته که بی‌شک سال‌ها زمان لازم است تا بتوان به‌درستی و شایستگی این شهید را شناخت و شناساند.

بخشی از کتاب سلیمانی عزیز:

«یک وقت‌هایی که دورهم می‌نشستیم حرف از شهادت حاجی هم پیش می‌آمد. طبیعی بود. یک‌بار از سر شوخی گفتم: «حاجی ما عصبانی بشیم دعا می‌کنیم شهید بشید.» بلافاصله گفتم:«بعد از صدوبیست سال ها.» خوشش آمده بود. ــ چرا بعد از صدوبیست سال؟ دعا کن الان شهید بشم. ــ حاجی حیفم میاد. حضرت آقا به شما نیاز داره، جبهه مقاومت به شما نیاز داره، جمهوری اسلامی به شما نیاز داره، دنیای اسلام به شما نیاز داره، باشید و خدمت کنید بعد از صدوبیست سال. حاجی ول کن ماجرا نبود. ــ نه، اون اثری که خون من الان داره، توی آینده نداره، اون اثری که خون من الان در بین جوون‌ها داره، توی آینده نداره. یک سال و نیم گذشت تا به حرفش رسیدم. وقتی میلیون میلیون جمعیت ریختند توی خیابان‌ها، برای تشییع پیکرش. جوان‌ها عکس حاجی به دست، اشک می‌ریختند. حرف حاجی قدم‌به‌قدم تشییع همراهم بود. ــ خون من الان اثر داره.»

 

به قلم "طاهره راهی"


کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید.


 

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "بهترین کتاب ها در مورد سردار سلیمانی" می نویسد
۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک