اقتباس های سینمایی از جهان ادبیات
سینما و اقتباس از ادبیات
پیوند میان سینما و ادبیات بر کسی پوشیده نیست و ادبیات، دین بزرگی بر گردن سینما دارد. سینما، پس از آنکه تولد یافت و پا به عرصه هنر گذاشت، به زودی دریافت که فراتر از تصاویر متحرکی که نمایش میدهد، نیازمند قصه و داستان است تا بتواند با مخاطب خود حرف بزند و جادوی حقیقی خود را آشکار کند. در نتیجه، بدیهی بود که به سراغ ادبیات برود و در میان کتابها و رمانهای موفق و تاثیرگذار، داستانهای خود را بجوید. سینما، به سرعت به سمت اقتباس از ادبیات رفت و اینگونه سینمای اقتباسی رشد کرد و استقلال یافت. و امروز نه تنها آکادمی اسکار به عنوان مهمترین مرجع اعتبارسنجی آثار سینمایی، رشته جداگانهای برای فیلمنامه آثار اقتباسی سینما در نظر گرفته، بلکه ادبیات سهم موثر و بزرگی در موفقیت آثار سینمایی دارد و بسیاری از آثار سینمایی بزرگ و مورد اقبال، اقتباس از دنیای ادبیات هستند.
فیلم سینمایی یا کتاب؟
اما یک اقتباس سینمایی، هرچند موفق و شاهکار، نمیتواند جای منشا و مادر خود را بگیرد. کتابها و رمانها همیشه چیزی بیشتر از آثار اقتباس شده از خودشان هستند. سینمای اقتباسی، اگرچه شکوهمند است و با جادوی تصاویر خود و البته موسیقی، میتواند به تخیل ما کمک کند، اما همین ترسیمها هم میتواند از تخیل ما بکاهد. جایی که تصویر باشد، ذهن کمتر میآفریند و شخصیتهایی که به هزاران صورت مختلف، میتوانستند در اذهان خوانندگان خلق شوند؛ در قامت یک هنرپیشه قالب میخورند و برای همیشه ماندگار میشوند. گویی ذهن آفریننده عوامل یک فیلم، بر آفرینش ذهنی هزاران خواننده رمان، تفوق مییابد و شناخت و برداشت خود را بر آنها دیکته میکند.
این البته، تنها تفاوت جهان واژگان و تصاویر نیست. فیلم، محدودیتهای خود را دارد و به لحاظ زمانی، آنقدر دستش باز نیست. پس ناگزیر از دست اندازی در رمانها و کتابها است؛ از کمرنگ کردن برخی شخصیتها و رخدادها گرفته تا حذف کامل آنها.
مهم ترین تفاوت اقتباس سینمایی با رمان
اما شاید مهمترین تفاوتی که میان یک اقتباس سینمایی و رمان اصلی باشد، حضور مولف، در اثر است. ایده و اندیشه مولف، چه در رمان و چه در فیلم حضور پیدا میکند و یک اثر اقتباسی، قطعا مطابق با دریافت، خوانش و جهانبینی خالقان فیلم، روایت خواهد شد و از این جهت کمتر امکان دارد به نویسنده اصلی، وفادار بماند؛ به ویژه پس از ظهور نظریه مولف در تاریخ سینما. فیلمسازان خود آفرینشگر هستند و در جریان ساخت یک فیلم اقتباسی، به خلق دوباره اثر دست میزنند.
از این رو، گرچه سینما با آفرینش شاهکارهای سینمایی که از اقتباس از ادبیات هستند، کاری سترگ و سزاوار تحسین انجام داده است، اما نباید از نسخههای اصلی و مادران این اقتباسهای سینمایی، غافل شد. ادبیات همیشه چیزی بیشتر، در چنته دارد، اگر که به سراغش بروید. سینما قطعا هنر مستقلی است که بر پای خویش ایستاده، اما در این میان نمیتوان و نباید فراموش کرد که سینما همواره چنگ در دامن پرسخاوت ادبیات دارد و برای اعتلای خویش، از آن تغذیه میکند.
8 اقتباس شاهکار سینمایی از جهان ادبیات
در این یادداشت، به سراغ تعدادی از مهمترین شاهکارهای سینمایی میرویم که در واقع اقتباس از ادبیات هستند و سپس درباره کتاب و رمان اصلی صحبت میکنیم.
1- پدرخوانده (1972، 1974، 1990)
قطعا اولین اقتباس سینمایی در این لیست، سهگانه پدرخوانده به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا است. شاهکاری در تاریخ سینما که اقتباس از ادبیات آمریکا است. امروز و پس از گذشت حدود نیم قرن از اکران نخستین فیلم از این سهگانه، همچنان اثری تازه، درخشنده و تمام عیار به حساب میآید. اقتباس سینمایی پدرخوانده، بیشک اثری کلاسیک است و هر چه بر قدمت آن افزوده میشود به جای آنکه در دالانهای تاریخ گم شود، توسط نسلهای جدید بازیافته میشود و از نو مورد واکاوی، نقد و تحسین قرار میگیرد.
پدرخوانده به دلایل مختلفی، نقطه عطفی در سینمای ژانر گانگستری است. این اقتباس سینمایی نه تنها فراتر از انتظارات عمل کرد بلکه حتی معیارهای جدیدی را برای سینمای آمریکا ایجاد کرد. معمولا مجموعه فیلم پدرخوانده را نمونهای کمنظیر از موفقیت همزمان هنر و تجارت به شمار میآورند؛ چراکه تحسین منتقدین و مردم را توامان به دست آورد و در گیشه نیز بسیار موفق بود. سهگانه پدرخوانده از پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینما شد و توانست در مجموع نامزد 28 جایزه اسکار شود و در نهایت 9 جایزه را به دست آورد که از آن جمله اسکار بهترین بازیگر نقش اول و نقش مکمل مرد، بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین فیلم است.
اقتباس سینمایی پدرخوانده، در ارتباط با مافیای آمریکایی ایتالیایی است و به همین دلیل از ابتدا توجه اتحادیه حقوق مدنی آمریکایی - ایتالیاییها را به رهبری جوزف کولومبو، به خود جلب کرد. خانواده کولومبو خود از خانوادههای تبهکار مافیاییِ آمریکا با ریشه ایتالیایی بودند. آنها این اتحادیه را برای دفاع از آمریکاییهای ایتالیاییتبار و زدودن تصورات کلیشهای از آنها ایجاد کرده بودند. خانواده کولومبو خواستار حذف واژههای مافیا، کوزا نوسترا (مافیای سسیل) و سایر واژگان ایتالیایی، از فیلمنامه بودند. در نهایت و پس از تهدیدشدن تهیه کننده فیلم پدرخوانده به طور ناشناس، فورد کاپولا این واژهها را بهکلی از فیلمنامه اقتباسی پدرخوانده، حذف کرد.
فیلمنامه این اقتباس سینمایی را، کاپولا به همراه نویسنده اثر اصلی یعنی ماریو پوزو نوشت. در ابتدا فورد کاپولا علاقهای به ساخت فیلمی از این رمان نداشت. کاپولا، رمان پدرخوانده را اثر کم ارزشی میدانست و تنها به دلایل مالی مجبور به پذیرش ساخت فیلم شد. اما در نهایت مایه عمیقتری برای فیلم پیدا کرد و تصمیم گرفت اقتباس سینمایی پدرخوانده نه درباره جنایتهای سازمانیافته، بلکه داستان سرگذشت یک خانواده باشد. در نهایت هم به همین دلیل، سهگانه پدرخوانده ژانر گانگستری را در سینما متحول کرد و مضامین پیچیدهتری را به آن تزریق نمود.
فیلم پدرخوانده با بازی درخشان ستارگانی مانند مارلون براندو، آل پاچینو و جیمز کان، در سال 1990 برای قرار گرفتن در فهرست ملی ثبت فیلم کتابخانه کنگره انتخاب شد. این فهرست، به ثبت فیلمهای آمریکایی اختصاص دارند که از نظر فرهنگی، تاریخی یا زیباییشناسی قابل توجه هستند. همچنین بنیاد فیلم آمریکا، این اقتباس سینمایی را به عنوان دومین فیلم بزرگ سینمای آمریکا پس از فیلم همشهری کین رتبهبندی کرد.
اقتباس سینمایی پدرخوانده بر اساس رمانی پرفروش از ماریو پوزو به همین نام و محصول سال 1969، ساخته شد. ماریو فرانسیس پوزو نویسندهای ایتالیایی آمریکایی است که برای رمانهای جنایی خود شناخته شده است. ماریو پوزو، واژه پدرخوانده یا همان godfather را خود ایجاد کرد تا به جای چند واژه دیگر ایتالیایی که در این خصوص کاربرد داشت، برای مخاطب انگلیسی زبان به کار برد.
ماریو پوزو همچنین رمان سیسیلیها را در سال 1984 به عنوان دنبالهای بر رمان پدرخوانده، نوشت. سایر کتابهای مجموعه رمان پدرخوانده از او نیست و حاصل کار نویسندگان دیگری است.
رمان پدرخوانده، رمانی جنایی است و به خانواده خیالی تبهکاری به نام کورلئونه در فاصله سالهای 1945 تا 1955 میپردازد. خانواده کورلئونه به رهبری دون ویتو کورلئونه (پدرخوانده) یکی از 5 خانواده مافیای نیویورک است و در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم وارد جنگ خونینی با دیگر خانوادههای مافیایی میشود. رمان به فراز و نشیبی میپردازد که ویتو کورلئونه و پسرانش در این جنگ قدرت طی میکنند. گرچه عنوان کتاب به ویتو کورلئونه اشاره دارد اما شخصیت اصلی داستان، پسر ویتو کورلئونه؛ مایکل است. خط اصلی رمان پدرخوانده به سرنوشت مایکل میپردازد که علیرغم میلش به سبک زندگی آمریکایی و دور بودن از جرم و جنایتهای خانواده مافیاییاش، چه طور مجبور میشود قدم به قدم برای محافظت از خانوادهاش جلو برود و جانشین پدرش شود.
رمان پدرخوانده، به ویژه در بازنمایی تاریخچه 5 خانواده مافیایی نیویورک و جنگ خونین قدرت میان آنها، بر اساس واقعیت نوشته شده است. ماریو پوزو همچنین در برساخت شخصیت ویتو کورلئونه از دو تن از روسای باندهای جرایم سازمان یافته؛ فرانک کاستلو و کارلو گامبینو، الهام گرفته است.
رمان پدرخوانده به عنوان یکی از پرفروشترین رمانهای جنایی تاریخ، کتابی است هیجانانگیز که روابط اعضای تبهکار یک خانواده مافیایی را فراتر از جرم و جنایتهایی که مرتکب میشوند، مورد بررسی قرار میدهد. رمان پدرخوانده به جای تماشای رخدادهای یک باند تبهکاری از زاویه چشم جامعه یا پلیس، از زاویه چشم آنها است که به همه چیز نگاه میکند. یکی از منتقدین نیویورک تایمز به نام راجر جلینک همین امر را دلیل محبوبیت این رمان دانسته است. زیرا آن نیاز ما به چشمچرانی در دنیای تبهکاران مافیا را ارضا میکند بدون اینکه عواقب آن دامنمان را بگیرد. سیر وقایع داستان نیز به گونهای است که شما فرصت همدلی با هیچکس جز پدرسالار داستان را نخواهید داشت.
شاید بهترین دلیل برای از دست ندادن این رمان همین باشد. اینکه برای مدتی زندگی را از چشم تبهکاران مافیا ببینید. شما اگر جای آنها بودید چه میکردید؟!
بر باد رفته (1939)
دومین فقره از شاهکارهای سینمایی که اقتباس از ادبیات هستند، اثری کلاسیک و عاشقانه به نام بر باد رفته است. بر باد رفته محصول سال 1939 و به کارگردانی ویکتور فلمینگ است. بحث بر سر ساخت این اقتباس سینمایی، حتی پیش از انتشار رمان بر باد رفته، شروع شده بود و در نهایت تهیهکنندهای به نام دیوید. او. سلزنیک امتیاز این رمان را یک ماه پس از انتشار آن از مارگارت میچل، نویسنده رمان خرید.
اقتباس سینمایی بر باد رفته، پروژه بزرگ و بلندپروازانهای به حساب میآمد و از همان ابتدا، درگیریهای زیادی بر سر انتخاب عوامل آن رخ داد. تنها 2 سال صرف انتخاب بازیگران نقش اصلی یعنی اسکارلت و رت باتلر شد و بازیگر نقش اول زن این فیلم، از میان 1400 نفر داوطلب انتخاب شد؛ رقابتی بیمانند در تاریخ سینما برای دستیابی به یک نقش! در فرایند تست و انتخاب بازیگر برای نقش اسکارلت، مارگارت میچل نیز با عوامل فیلم همکاری داشت و به آنان مشورت میداد. در نهایت نیز نقش به ویوین لی رسید. کلارک گیبل نیز، برای نقش رت باتلر انتخاب شد. از دیگر مسائلی که ساخت این فیلم را با هزینه و مشکل روبهرو کرد، آموزش لهجه و مشی جنوبی، به بازیگران بود. در آخر به توصیه مارگارت میچل، سلزنیک معلمی را برای بازیگران استخدام کرد تا به آنها لهجه و آداب و رسوم جنوبیها را آموزش دهد. اقتباس سینمایی بر باد رفته، دومین فیلم گران قیمت تاریخ سینما شد که تا آن زمان، ساخته شده بود.
نسخه اولیه فیلمنامه اقتباسی بر باد رفته را، سیدنی هاواراد نوشت که بسیار طولانی بود و برای نمایش آن فیلمنامه، به چیزی حدود 6 ساعت زمان نیاز بود. ویکتور فلمینگ؛ کارگردان فیلم بر باد رفته که ساخت اقتباس سینمایی جادوگر شهر اوز را تازه به پایان رسانده بود، نویسندگان دیگری را به کار گرفت تا آن را بازنویسی کنند. فیلمنامهای که در نهایت نوشته شد، باز هم طولانی بود. اولین نسخهای که از فیلم نمایش یافت، حدود 4 ساعت بود و در نمایشهای بعدی کمی کوتاهتر شد. به هر حال یکی از مهمترین نقدهای منفی درباره اقتباس سینمایی بر باد رفته، همواره مدت زمان طولانی و توجیهناپذیر آن، بود.
فیلم، با نقدهایی بر سر مسائل نژادی نیز مواجه شد و برخی آن را دفاعیهای بر بردهداری و سفیدشویی آن دانستند. ملوین تولسون؛ شاعر آمریکاییِ آفریقاییتبار، درباره بر باد رفته نوشت: «فیلمِ تولد یک ملت، چنان دروغ بیشرمانهای بود که هر احمقی میتوانست آن را متوجه شود، اما بربادرفته دروغی چنان ظریف و زیرکانه است که میلیونها سفید و سیاه به طور یکسان، آن را به مثابه حقیقت فرو میبلعند». نمایش اقتباس سینمایی بر باد رفته، همچنین با تجمعاتی اعتراضی از سوی سیاهپوستان روبهرو شد؛ البته برخی نیز اسکار بردن هتی مک دانیل را به عنوان اولین بازیگر آمریکایی آفریقاییتبار، دستاوردی دانستند که به تغییراتی در آینده منجر خواهد شد. با اینحال بازیگران آفریقاییتبار فیلم، به دلیل قوانین جیم کرو – قوانین مربوط به جداسازی نژادی با شعار جدا ولی مساوی- نتوانستند در مراسم افتتاحیه فیلم در آتلانتا (مرکز ایالت جورجیا از ایالتهای جنوبی آمریکا) شرکت کنند. در مراسم اسکار نیز هتی مک دانیل بازیگر نقش مامی (خدمتکار خانه) که برنده جایزه اسکار بهترین نقش مکمل زن شده بود و سایر بازیگران آفریقاییتبار، در جایگاه جداگانهای از دیگران قرار گرفته بودند.
در کنار این نقدهای منفی، فیلم بر باد رفته که اقتباس از ادبیات آمریکایی است، تحسینهای بسیاری دریافت کرد و در گیشه نیز بسیار موفق عمل کرد. همچنین 10 جایزه اسکار از 13 نامزدی را دریافت کرد و در زمان خود به پرجایزهترین فیلم سینما تبدیل شد. از مهمترین جوایز اسکاری که به دست آورد، جایزه بهترین کارگردانی، بهترین نقش اصلی و نقش مکمل زن و جایزه بهترین فیلم است.
این اقتباس سینمایی پرحاشیه و جنجالساز، بر اساس رمان تاریخی بر باد رفته که مارگارت میچل، نویسنده و روزنامهنگار زن آمریکایی در سال 1936 نوشت، ساخته شد. مارگارت میچل برای این رمان برنده جایزه کتاب ملی آمریکا در سال 1936 و جایزه ادبی پولیتزر در سال 1937 شد.
رمان بر باد رفته در بستر جنگ داخلی آمریکا و مبارزه جنوبیها و شمالیها بر سر بردهداری به زندگی دختر جوان و زیبای جنوبی به نام اسکارلت اوهارا میپردازد که دختر مزرعهدار بزرگی در ایالت جورجیا است. اسکارلت که دختری کلهشق و خودخواه است، با خبر ازدواج اشلی ویکلز از نجیبزادگان جنوبی مواجه میشود؛ کسی که دل در گرو او دارد. تحمل اینکه دختر دیگری بر او ترجیح داده شده برای قهرمان رمان بربادرفته، بسیار سخت است. در گیر و دار کلنجار رفتن اسکارلت با این مساله، او با رت باتلر آشنا میشود. مردی شوخ طبع و با صراحت لحن که به اغوای زنان مشهور است. رت باتلر گشادهدستانه از او انتقاد میکند و برای بیان نگاهش هیچ محدودیتی در نظر نمیگیرد. این سرآغاز آشنایی دو شخصیت اصلی داستان است که در زمانی طولانی و در عرصه حوادث مختلف کنار هم قرار میگیرند. اسکارلت در طول داستان عشق را میجوید اما هنگامی که در کنارش قرار میگیرد آن را نمیبیند.
عشق، همدلی، شور جوانی، سنتهای دستوپاگیر، رشد شخصیت و انعطاف در مواجهه با شرایط بیثبات و دگرگونشونده از مضامین رمان بر باد رفته است. همچنانکه دیدگاه جنوبیها و مبارزهشان علیه لغو بردهداری نیز در پس آن بیان میشود. داستان از زاویه نگاه آنان به جنگ داخلی آمریکا و تصویب قانونی که ثروت، سرمایه و راه معاششان را به مخاطره انداخته بود، روایت میشود. جنوبیها نه به مثابه کسانی که در برابر به رسمیت شناخته شدن حقوق انسانیِ آفریقاییتباران ایستادند، بلکه مردمی که برای حفظ زندگیشان تلاش کردند، تصویر میشوند. مردمی که به آنها ظلم شد، اما فراموش کردند.
3- بار هستی / سبکی تحمل ناپذیر هستی (1988)
فیلم «سبکی تحمل ناپذیر هستی» در سال 1988 به کارگردانی فیلیپ کافمن و با اقتباس از ادبیات، ساخته شد. فیلمنامه سَبُکیِ تحملناپذیرِ هستی را فیلمنامهنویس و بازیگر فرانسوی؛ ژان کلود کرییر و کارگردان اثر؛ فیلیپ کافمن، بر اساس رمانی به همین نام از میلان کوندرا، نوشتند. این فیلمنامه، نامزد جایزه اسکار برای بهترین فیلمنامه اقتباسی شد و جایزه بفتا را نیز به دست آورد.
ژان کلود کرییر، با اینکه در حوزههای مختلفی حضور داشت، اما آنچه بیشترین سهم را در شهرتش دارد، همکاریهایش با لوئیس بونوئل و فیلمنامههای اقتباسی اوست. در میان آثار اقتباسی مهم او میتوان به سوان عاشق بر اساس رمان «طرف خانه سوان» از مارسل پروست و طبل حلبی بر اساس رمانی به همین نام از گونتر گراس اشاره کرد. ژان کلود کرییر، همچنین نمایشنامهای بر اساس داستان منطقالطیر از عطار نیشابوری نوشت که پیتر بروک کارگردان مشهور تئاتر، به روی صحنه برد.
فیلم سبکی تحمل ناپذیر هستی نیز دیگر اقتباس سینمایی مهم او، از جهان ادبیات است.
البته، بسیاری از منتقدین بر این باورند که فیلمنامه اقتباسی ژان کلود کرییر، بسیار متفاوت از رمان میلان کوندرا است و آن لحن و مایههای فلسفی که کوندرا درباره نسبی بودن درست و غلط در رمانش به آن پرداخته، در فیلمنامه نیست. ژان کلود کرییر، خود نیز در مصاحبهای که با محسن آزرم داشته و در کتاب فیلم کوتاهی درباره دیگران منتشر شده، این مطلب را تایید کرده و گفته است که «خب طبیعی است که فرق داشته باشد. اصلا باید فرق داشته باشد.»
ژان کلود کرییر، بارها رمان «بار هستی» را خواند تا بتواند ادبیات را به سینما تبدیل کند. نوشتن اقتباس سینمایی، از رمانی که به شدت ادبی است و کرییر خود، آن را با سمفونیهای بتهوون مقایسه میکند، کار حقیقتا سختی است. اما او تلاش کرد تا در پس جملات موزون میلان کوندرا، تصاویر را پیدا کند و با پس زدن لحن فلسفی و ادبی، که تنها در رمان معنا دارد، خودِ داستان، و عاشقانه پر فراز و نشیبی که میان سطور جریان داشت را بیابد. آنچه که در نهایت به دست آمد، فیلمنامه جذابی بود که میلان کوندرا هم آن را بسیار پسندید. این موضوع، اتفاق جالبی است؛ چون به هر حال بخشی از هویت اثر میلان کوندرا کنار گذاشته شد. ژان کلود کرییر، این مساله را به نگاه متفاوتشان به رمان برمیگرداند. او نگرش کوندرا به رمان را تولستویوار و نگرش خودش را داستایوفسکیوار میداند.
فیلم سبکی تحمل ناپذیر هستی که بازی ستارگانی چون ژولیت بینوش، دنیل دی لوئیس و لنا اولین، به آن جان داد، یکی از بهترین آثار اقتباسی سینما است و سبب موفقیت قطعی فیلیپ کافمن، به عنوان یک کارگردان شد.
البته نسخهای که کافمن ساخت با فیلمنامه اولیه که ژان کلود کرییر نوشته بود، تفاوت دارد. فیلیپ کافمن را از فیلمسازان مولف میدانند که همواره آثارش روایتگر دیدگاه شخصی خود او است. یکی از مولفههای آثار او که به ویژه در همین فیلم دیده میشود حال و هوای تغزلی، لطیف و شاعرانه است. ژان کلود کرییر، چندان از نسخه فیلیپ کافمن خوشش نیامد و تغییرات او را به نفع فیلم نمیدانست.
رمان سبکی تحمل ناپذیر هستی که در ایران برای سهولت با نام بار هستی به چاپ رسیده است، سال 1984 در فرانسه (4 سال پیش از ساخت اقتباس سینمایی آن) به زبان انگلیسی و فرانسوی منتشر شد. نسخه اصلی کتاب که به زبان چکی نوشته شده بود، یک سال بعد در 1985 به چاپ رسید.
میلان کوندرا نویسنده اهل چک رمان بار هستی، پس از اشغال چکسلواکی به دست ارتش سرخ شوروی و قرار گرفتن نامش در لیست سیاه، به فرانسه مهاجرت کرد. بعدها و پس از سلب تابعیت کشورش از او به دلیل بیان عقاید سیاسی، توانست تابعیت کشور فرانسه را به دست آورد.
در رمان بار هستی، 5 شخصیت روایت داستان را در پسزمینه بهار پراگ و اوضاع آشوبناک آن دوران پیش میبرند. توماس (یا توما)، ترزا، سابینا، فرانتز و کارنین سگ ترزا و توماس.
میلان کوندرا این رمان را با ایدهای درست بر خلاف آنچه نیچه در بازگشت ابدی مطرح کرد، نوشت. نیچه در بازگشت ابدی، درباره تکرار بیپایان تصمیمات و زندگی ما صحبت میکند. که این تکرار پایان ناپذیر، مسئولیتی سنگین و خطرناک بر گرده انسان میگذرد. بازگشت ابدی، سهمگینی انتخاب را برای نیچه تداعی میکند. اما میلان کوندرا در رمان بار هستی، سهمگینی انتخابها را نه به خاطر تکرار بیانتهایشان، بلکه به دلیل تکرار نشدنی بودن آن میداند. چه ارزشی در آنچه ابدی نیست و باقی نمیماند، وجود دارد؟ زندگی زیبا یا زشت، عالی یا دهشتبار، وقتی تکرار نمیپذیرد، بیمعناست، در خور اعتنا نیست و وزنی ندارد. اگر از نگاه نیچه، ما با تکرار ابدی مواجهیم و این تکرار ابدی، بار انتخاب را برای انسان سنگین میکند؛ میلان کوندرا، خود را در برابر زندگی بیوزنی میبیند که هیچ چیز در آن تکرار نمیشود. اما آیا رهایی از این بار، چیز خوبی است؟ فقدان بار، چه بر سر معنای زندگی میآورد؟
کوندرا روایت زندگی این 5 شخصیت مهم را با این پرسش آغاز میکند؟ «آیا به راستی، سنگینی، موحش، و سبکی زیبا است؟» ما کدام را باید انتخاب کنیم؟
در رمان بار هستی، ترزا و توماس هر کدام نمادی از این دو وضعیت متضاد هستند. آنها به هم میرسند تا با نگاه متفاوتشان به زندگی، ما را با این عمیق ترین و مرموزترین پرسش هستی، مواجه کنند.
رمان بار هستی از میلان کوندرا، یکی از بهترین کتابهای داستان فلسفی است. از آن کتابهایی که نه تنها جهان ادبیات را از موهبت خود بهرهمند کرده، بلکه سینما نیز با اقتباس از آن، بهرهمند گشته است. بار هستی را بخوانید و اقتباس سینمایی آن را از دست ندهید.
4- آرزوهای بزرگ (1946)
دیگر فیلم مهم تاریخ سینما که اقتباس از ادبیات انگلیسی است، فیلم مهم آرزوهای بزرگ محصول سال 1946 است که شاید عنوان انتظارات بزرگ برای آن دقیقتر باشد. اثری کلاسیک و دلچسب به کارگردانی دیوید لین که در سال 1999 به عنوان پنجمین فیلم برتر بریتانیا در تمام دوران انتخاب شد.
منتقدین، اقتباس سینمایی آرزوهای بزرگ را در زمان اکرانش بهترین فیلمی که بر اساس آثار چارلز دیکنز ساخته شده است، نامیدند و خود دیوید لین که آثار قابل توجهی مانند لارنس عربستان و دکتر ژیواگو را در کارنامه دارد، آرزوهای بزرگ را اثر محبوبش میداند.
اقتباس سینمایی آرزوهای بزرگ براساس رمانی از نویسنده بزرگ و محبوب انگلیسی چارلز دیکنز، ساخته شده است. چارلز دیکنز رمان آرزوهای بزرگ را به صورت دنبالهدار و در طول یکسال از دسامبر 1860 تا آگوست 1861 میلادی، در هفتهنامه دیکنز منتشر کرد. آرزوهای بزرگ، در اکتبر سال 1861 به صورت رمانی در 3 جلد به چاپ رسید.
رمان آرزوهای بزرگ، درامی در ژانر تربیتی (bildungroman) به حساب میآید. ژانری که در آن تمرکز بر بلوغ و شکلگیری جهان عاطفی و ذهنی شخصیت اصلی داستان و تحولات اخلاقی و روانشناختی او از کودکی تا بزرگسالی است.
چارلز دیکنز زمانی که ایده رمان آرزوهای بزرگ به ذهنش رسید، آن را ایدهای بسیار خوب، نو و گروتسک توصیف کرد. داستان پسربچه یتیمی به نام پیپ، که با خواهر و شوهر خواهرش زندگی میکند. درحالیکه انتظار میرود پیپ سرنوشت محتومش را دنبال کند و مانند شوهر خواهرش، زندگی فقیرانهای را از راه آهنگری بگذراند، اما سرنوشت راه دیگری پیش پای او میگذارد و پیپ، حامی مالی ناشناسی پیدا میکند که تصمیم گرفته هزینههای زندگی و آموزش او را در لندن پرداخت کند و از او یک مرد محترم تحصیلکرده بسازد.
از دیگر شخصیتهای مهم رمان آرزوهای بزرگ، خانم هاویشام است. زن عنق و منزوی داستان آرزوهای بزرگ به فرهنگ عمومی راه یافت و به شخصیتی آیکنیک تبدیل شد. خانم هاویشام که در روز عروسی و در محراب ازدواج توسط نامزدش چشم انتظار گذاشته شد، اکنون با لباس عروسی کهنهشده بر تن، در عمارتی خاک گرفته و غرق شده در تاریکی به همراه فرزندخواندهاش، استلا زندگی میکند. استلای زیبا که پیپ از همان کودکی عاشقش میشود، در میان تاریکی و سرمای این عمارت نفرینشده، بیاعتنا با عواطف و احساسات انسانی بزرگ میشود. استلا تحت سرپرستی خانم هاویشامِ زخم خورده، بیقلب و بیاحساس بار میآید و خود هیچگاه ابایی از بیان این مساله ندارد.
رمان آرزوهای بزرگ، که داستانی نماینده روزگار خویش است، سرنوشت پیپ را در چنین بستری دنبال میکند. سرنوشتی که از همان کودکی پیپ، با جنایتکاری فراری، گره میخورد. پیپ آرزوی پیشرفت دارد اما نه از سر افاده بلکه به عنوان هدفی ارزشمند و نجیب و بر اساس ارزشهای عمیق ویکتوریایی درباره آموزش، اصلاح اجتماعی و مادیگرایی. اما سرانجام این آرزوها و انتظارات چیست؟ پیپ در نقطهای از زندگی خود، جهانی بزرگتر از آنچه دارد را کشف میکند و آنگاه که این را درمییابد بیدرنگ میخواهدش. اما نقطهای که پیپ به این درک و دریافت میرسد، آشنا شدن با استلا و خانم هاویشام است. لحظهای که شاید خواننده رمان، کنایه را بهتر از قهرمان خردسال داستان دریابد. چراکه این شناخت و میل، حول خانهای پوسیده پا گرفته که خود نشانهای بر شکنندگی آن است.
رمان آرزوهای بزرگ، اثری به یاد ماندنی از نویسنده نامدار؛ چارلز دیکنز است. کسی که تنها نامش برای ترغیب به خواندن این اثر کافی است. اقتباس سینمایی جذابی که دیوید لین نیز از آن ساخته، اثری فراموش نشدنی در تاریخ سینما است که نمیشود نادیده گذاشت.
5- فرانکشتاین (1931)
صحبت درباره اقتباس از ادبیات بیاشاره به اقتباس سینمایی فرانکشتاین، ممکن نیست. فرانکشتاین، فیلمی در ژانر ترسناک به حساب میآید که در سال 1931 و براساس نمایشنامهای از نمایشنامهنویس و شاعر بریتانیایی مارگارت وبلینگ (پگی وبلینگ) در سال 1927، ساخته شد. البته این نمایشنامه، خود اقتباسی ادبی است از رمان قرن نوزدهمی نویسنده انگلیسی؛ مری شلی.
اقتباس سینمایی فرانکشتاین، توسط جیمز ویل کارگردانی شد. کسی که آثارش در ژانرهای دیگر سینما، زیر سایه سنگین سینمای وحشتش پنهان و ناشناخته ماند. تعدادی از مهمترین فیلمهای کلاسیک ژانر وحشت، توسط جیمز ویل ساخته شدهاند که از آن جمله، میتوان به دنبالهای که بر فرانکشتاین ساخت اشاره کرد؛ عروس فرانکشتاین در سال 1935.
اقتباس سینمایی فرانکشتاین، در کنار تحسینها و نقدهای مثبت، همراه بود با ممنوعیت و سانسور. برخی صحنههای آن بیاندازه خشن تصور شد؛ مانند غرق کردن دختربچه در برکه، و برخی موارد دیگر، کفرآمیز شمرده شد؛ مثل صحنهای که فرانکشتاین گفت: «اکنون میدانم خدا بودن چه احساسی دارد». این اقتباس سینمایی، همچنین در برخی کشورها مانند چکسلواکی، ایرلند شمالی، سوئد، ایتالیا و ایالت کبک از کانادا، توقیف شد. چین نیز به دلیل غیرعلمی و خرافی بودن، آن را توقیف کرد.
منتقدین، تصویربرداری فیلم را بسیار خلاقانه و نبوغآمیز دانستند و از بازی بینظیر بوریس کارلوف در نقش هیولای فرانکشتاین، تمجید کردند. در حقیقت بوریس کارلوف و بازیای که در اقتباس سینمایی فرانکشتاین در سال 1931 ارائه داد، بر همه نسخههای هیولا در آینده سایه انداخت و همه را تحت تاثیر قرار داد. این اقتباس سینمایی، توسط انجمن منتقدان فیلم شیکاگو به عنوان 14امین فیلم ترسناک تاریخ سینما رتبه بندی شده است و در سال 1991 در فهرست ملی فیلم کتابخانه کنگره ثبت شد.
اقتباس سینمایی فرانکشتاین، البته مشخصا با رمان مری شلی تفاوت دارد. مری شلی رمان خود را در سال 1818 نوشت. رمان فرانکشتاین؛ یا پرومته مدرن، در حقیقت حاصل یک طبعآزمایی جالب میان مری شلی، همسرش پرسی شلی و لرد بایرون از شاعران انگلیسی پیشگام جنبش رمانتیک، در زمان زندگیشان در ژنو بود. خانه مری شلی که در آن زمان 19 سال داشت، محفل ادبی شاعران و نویسندگان شده بود. خواندن داستان اشباح مربوط به اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 رواج بسیار داشت و این سه نفر تصمیم گرفتند داستانی در این زمینه بنویسند. از میان آنها تنها مری شلی، داستان کاملی نوشت؛ رمان فرانکشتاین. او بعدها در مقدمه رمان فرانکشتاین نوشت که ایده اصلی رمان را از یکی از کابوسهایش الهام گرفته است.
رمان فرانکشتاین، یک رمان دلهرهآور معمولی نیست. مری شلی در رمان فرانکشتاین، برای نخستین بار علم و داستانهای ترسناک را در هم میآمیزد و نوع ادبی جدید رمانتیک ترسناک علمی را پدید میآورد.
فرانکشتاین جوانی است با استعداد فراوان و آیندهای روشن، که شوق وافری به علم دارد. زادگاهش ژنو را ترک میکند و به لندن میرود تا آینده علمی خود را بسازد. علاقه او به کیمیاگری، شیمی و سایر علوم تجربی، او را به کشف رمز زندگی میرساند و فرانکشتاین موفق به خلق انسان خود میشود. با سرهم کردن اجزای مردگان، موجودی را میآفریند که هیچگاه برایش نام نمیگذارد. تنها در چند جا با عنوان هیولا از این مخلوق یاد میکند. از اینرو عنوان هیولای فرانکشتاین، برای اشاره به او در میان خوانندگان رمان، مشهور میشود. فرانکشتاین پس از تولد این هیولا از مخلوق خود وحشت میکند؛ پس او را ترک میکند و در نهایت کمر به نابودیاش میبندد.
هیولای فرانکشتاین برخلاف نسخهای که در اقتباس سینمایی رمان، نمایش داده میشود، موجود بیمغز و ابلهی نیست. او به تنهایی یاد میگیرد، رشد میکند و بافرهنگ میشود. هیولای فرانکشتاین در رمان مری شلی، با ادبیات و تاریخ آشنا میشود، زبان میآموزد و به دیگران کمک میکند. کتاب محبوبش بهشت گمشده جان میلتون است و در زمینی که مردم به دلیل جثه و قیافهاش از او میهراسند و طردش میکنند، در زمینی که حتی خدایش او را بدون گفتن کلامی رها کرده، بهشت گمشده خود را میجوید. خشم و خشونت هیولای فرانکشتاین در رمان مری شلی، نه محصول ذات پلید او است و نه از سر بلاهت و ناپختگی. خشونت او محصول خشم بر تبعیض و طرد است، محصول رهاشدگی از سوی آفرینندهاش. خشونت هیولای مری شلی طغیانی است در برابر آفریدگارش؛ فرانکشتاین.
به همین دلیل، رمان فرانکشتاین از مری شلی نسبت به اقتباس سینماییاش بسیار جذابتر و عمیقتر است. این رمان را بخوانید و بگویید شما در کدام طرف میایستید؟ طرف مخلوقی که در جهان وانهاده شده است؟ یا خالقی که خلقتش را نیک ندید و ترسید.
6- 1984 (1984)
اقتباس سینمایی 1984 به کارگردانی و نویسندگی مایکل ردفورد، یکی از آثار موفق تاریخ سینما است که با اقتباس از ادبیات و بر اساس رمانی به همین نام از نویسنده معروف انگلیسی؛ جورج اورول، ساخته شده است. در حالی که پیشتر اقتباس سینمایی دیگری نیز از این رمان در سال 1956، ساخته شده بود، مایکل ردفورد، نسخه خود را هوشمندانه در سال 1984 به روی پرده برد.
فیلم 1984 که چهرههایی چون ریچارد برتون، جان هرت و سوزانا همیلتون در آن ایفای نقش کردهاند، به ریچارد برتون تقدیم شد؛ این اقتباس سینمایی، آخرین حضور ریچارد برتون در سینما بوده است و فیلم، دو ماه پس از درگذشت این بازیگر سرشناس به نمایش درآمد.
فیلم سینمایی 1984، نقدهای بسیار مثبتی دریافت کرد و نامزد دریافت جایزه بفتا برای بهترین کارگردانی هنری شد. راجر ایبرت؛ یکی از بزرگترین منتقدان فیلم و برنده جایزه پولیتزر برای نقدهایش، اقتباس سینمایی مایکل ردفورد را بسیار ستایش کرد. از نظر او، این فیلم نسبت به اقتباسهای دیگر، بسیار عمیقتر به قلب تاریکی رمان نفوذ کرده و جان هرت، وینستون اسمیتی کامل و بینقص را بازی کرده است.
البته قطعا این اقتباس سینمایی نمیتواند از زیر سایه سترگ منبع اصلی آن، یعنی رمان 1984 از جورج اورول بیرون آید. رمان 1984، رمانی دیستوپیایی است که در سال 1949 توسط اریک آرتور بلر و با نام مستعار جورج اورول منتشر شد. اورول بیش از همه برای این کتاب و اثر دیگری به نام مزرعه حیوانات شناخته شده است. هر دو داستان، مضمونی به شدت سیاسی دارند و در نقد ایدئولوژی کمونیسم و توتالیتاریسم هستند.
خط داستانی رمان 1984، در لندن روایت میشود. اما نه آن لندنی که برای مردم آشنا است. لندن، پایتخت اقیانوسیه (اوشنیا) یکی از سه ابر قدرت جهان است و تحت حاکمیتی تمامیتخواه اداره میشود. زندگی مردم تحت کنترل و سلطه کامل دولت است و گریز از چشمان نظارهگر برادر بزرگ (رهبر حزب)، ممکن نیست. نظارت لحظه به لحظه و تبلیغات و پروپاگاندای مداوم، دو ابزار روانشناختی مهم حزب، برای اطمینان از وفاداری مردم است. مردمی که حتی نمیتوانند برای ثانیهای، به چیزی جز آنچه حزب حقیقت میشمارد، فکر کنند. اساسا در نظر حزب هم بزرگترین جرم و گناه همین جرم اندیشه است. اندیشهای که اگر متفاوت باشد و اگر راه جور دیگر فکر کردن و تصور کردن را یاد بگیرد، بستر همه جرایم بعدی خواهد بود؛ بستر متفاوت بودن و متفاوت خواستن.
شخصیت اصلی رمان 1984، مردی است 39 ساله به نام وینستون اسمیت که در لندنِ تحت حاکمیت اقیانوسیه، زندگی میکند. مردی از اعضای غیر اصلی و پایین مرتبه حزب، با دو خصیصه مهم؛ طبعی کنجکاو و تعلق خاطر به گذشته. وینستون اسمیت، به همین دلایل مرتکب جرم اصلی میشود؛ جرم اندیشه. او ترسیم میکند؛ گذشته را و لندن را در زمانی که جهان به شکل کنونیاش نبود. جهانی که به سه بخش شرقاسیا، اوراسیا و اقیانوسیه تقسیم شده است. جهانی که در آن وینستون اسمیت حتی نمیداند آیا این شناختی که از تقسیم بندی قدرتهای جهانی دارد، درست است یا نه؟ چرا که تنها راه شناخت خود و جهان از دریچه تبلیغات و بازنمایی حزب، میگذرد. همه چیز به طرز اندوهناک و خفقان آوری در چنته حکومت است و حتی تاریخ همان است که نه تنها آنها میگویند که آنها میسازند و خلق میکنند. تاریخ مگر چیست جز ثبت رخدادها؟
جورج اورول به زیبایی در رمان 1984 دو مقوله تاریخ و زبان را در مرکز دستکاریهای حکومت قرار میدهد؛ دو مقوله مهم هویتی و شناختی را که کژ، کممایه و تنگ شدنش، بر ناتوانی در دگر اندیشی تاثیر مستقیم دارد. حکومت تمامیتخواه اقیانوسیه در رمان 1984، خوب میداند که دگر اندیشی راه اصلی پس زدن این ساختار است و برای جلوگیری از دگر اندیشی، چه چیزی بهتر از نابودی ابزارهای آن.
رمان 1984 از جورج اورول یکی از بهترین کتابهای داستانی در ژانر سیاسی و علمی - تخیلی نرم است. رمانی که در میان سیل تحسینهایی که دریافت کرد، میتوان به تحسین شخصیت برجستهای چون برتراند راسل اشاره کرد. چسلاو میلوش شاعر لهستانی برنده نوبل ادبیات در سال 1980 که از لهستان استالینی فرار کرده بود، در کتاب ذهن اسیر خود نوشته است؛ رمان 1984 اورول حتی در پشت پرده آهنین نیز تاثیر گذاشت و برخی از اعضای حزب داخلی، مجذوب آن شده بودند. البته تعداد کمی موفق به خواندنش شدند چون هم دسترسی به آن سخت بود و هم در اختیار داشتنش خطرناک. شاید این بهترین و زیباترین تحسینی باشد که هرگز درباره کتابی گفته شده. زیرا رمان 1984 از جورج اورول درباره کتابی است که مخفیانه در حزب داخلی میچرخد و آن کتاب خودش بود. 1984 که مخفیانه در حزب داخلی کمونیسم میچرخید.
رمان 1984 رمانی است که ذهنتان را تیز میکند و نفستان را بند میآورد. جورج اورول شاهکاری خلق کرده است که بیشک در لیست بهترین رمانهای تاریخ است. اقتباس سینمایی آن نیز شاهکار دیگری است که به غنای فرهنگ و هنر، کمک کرده است.
7- ارباب حلقهها؛ 2001-2003
از دیگر فیلمهایی که اقتباس از ادبیات هستند، میتوان به سه گانه ارباب حلقهها، اشاره کرد. این اقتباس سینمایی توسط پیتر جکسون کارگردان نیوزیلندی، ساخته شده است و فیلمنامه آن را فرن والش و فیلیپا بوینس به همراه پیتر جکسون نوشتهاند.
ارباب حلقهها یکی از شاهکارهای تاریخ سینما است که توانست شکوه و عظمت جهانی که در واقع جی. آر. آر. تالکین در دنیای ادبیات خلق کرده بود، به تصویر بکشد. اقتباس سینمایی ارباب حلقهها با نامهای یاران حلقه؛ 2001، دو برج؛ 2002 و بازگشت پادشاه؛ 2003، منتشر شد. از بازیگران آن میتوان به هنرمندان شاخصی چون کیت بلانشت، اورلاندو بلوم، ایان مک کالن، میراندا اوتو و الایجا وود اشاره کرد.
این مجموعه اقتباس سینمایی، در مجموع برنده 17 جایزه اسکار از 30 نامزدی خود شد که به ویژه میتوان به جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی اشاره کرد. پیتر جکسون که فیلمهای مهم دیگری چون استخوانهای دوست داشتنی و سهگانه هابیت را که هر دو نیز اقتباس از ادبیات هستند در کارنامه خود دارد، با خلق سرزمین میانه در جهان سینما، به ویژه در زمینه جلوههای ویژه بسیار تاثیرگذار بود و تکنیکهای جدیدی را در سینما ابداع کرد.
اقتباس سینمایی ارباب حلقهها بر اساس مجموعه رمانی به همین نام از جان رونالد روئل تالکین، فانتزی نویس انگلیسی ساخته شده است که بیشتر با نام اختصاری جی. آر. آر. تالکین شناخته میشود. تالکین پیش از نوشتن مجموعه رمان ارباب حلقهها، رمان فانتزی دیگری به نام هابیت را برای کودکان نوشته بود. اما استقبال از آن داستان، سبب شد تا ناشر، تالکین را به نوشتن دنبالههایی بر رمان هابیت تشویق کند. سرزمین میانه به عنوان بخشی از جهان بزرگ آردا، اینگونه خلق شد. جایی که رخدادهای سهگانه ارباب حلقهها در آن میگذرد.
البته جی. آر. آر. تالکین قصد نداشت رمان ارباب حلقهها را به شکل سهگانه منتشر کند؛ بلکه ترجیح میداد به همراه رمان سیلماریلیون به صورت دو جلدی منتشر شود. اما با مخالفت ناشر، رمان سیلماریلیون کنار گذاشته شد و ارباب حلقهها نیز در 3 جلد «یاران حلقه؛ 1954»، «دو برج؛ 1954» و «بازگشت پادشاه؛ 1955»، منتشر شد. رمان سیلماریلیون نیز پس از فوت جی. آر. آر. تالکین و توسط پسرش کریستوفر تالکین در سال 1977 به چاپ رسید.
عنوان کتاب ارباب حلقهها به آنتاگونیست داستان اشاره دارد. سائورون که شاید بتوان او را همان فرشته سقوط کرده دانست، روحی اساطیری است که در کالبد مایاها به سرزمین میانه وارد میشود. سائورون که به دنبال فرمانروایی مطلق بر ساکنین این سرزمین، به ویژه الفها (نژادی از ساکنین سرزمین میانه با ویژگیهایی شکوهمند) بود، 19 حلقه قدرت به کمک الفهای صنعتگر و باهوش ساخت و به نژادهای مختلف پیشکش کرد. سائورون، خود به تنهایی حلقه دیگری نیز ساخت. حلقه یگانه، که در آتش کوه هلاکت در سرزمین موردور ساخته شد و میتوانست هر 19 حلقه دیگر را کنترل کند. اما حلقه یگانه با قدرت عظیمش برای قرنها گم شد. تا اینکه کاراکتر بیلبو بگینز در رمان هابیت، آن را پیدا کرد.
داستان در سهگانه ارباب حلقهها با تمرکز بر فرزندخوانده بیلبو بگینز یعنی فرودو، و دوستانش روایت میشود. کسانی که بر خلاف داستانهای ماجراجویانه، نه به دنبال کشف گنجی، که در پی نابود کردن آن گنج هستند؛ حلقه.
در زمانه زندگی جی. آر. آر. تالکین، حوادث هولناک بیشماری رخ داد؛ دو جنگ در ابعاد جهانی، نسل کشی، بمباران غیر نظامیان و استفاده از سلاحهای هستهای و شیمیایی. شاید به همین دلیل است که سفر قهرمانانه کاراکترها در رمان ارباب حلقهها نه یک جستجو، که یک ضد جستجو است؛ نابود کردن حلقهای که قدرت بیپایانی دارد. جی. آر. آر. تالکین، در طرح داستانی خود، این قدرت عظیم را صرفا یک ابزار نشان نمیدهد که بتوان قدرتش را در راستای انگیزههای نیک، استفاده کرد. حلقه یگانه قدرت، کاراکتر خود را دارد. نمیتواند یک ابزار صرف باشد و شخصیت مالک خود را در دست میگیرد. تالکین در اینجا، نگرشی مدرن به مقوله قدرت دارد. قدرت تنها افشاگر شخصیت نیست، بلکه تغییر دهنده آن است. تجمع قدرت با خود فساد به همراه میآورد. قدرت، نیرویی تاریک در درون دارد که حتی گندالف (جادوگری نیک از نژاد مایاها) از آن واهمه دارد. چه کسی میتواند از اراده تاریک قدرت، در امان بماند؟ و اگر چنین است، چه طور میشود با انگیزهای نیک از ابزارهای قدرت مخرب استفاده کرد؟ به چه قیمتی میتوان پیش رفت؟ فرودو و یارانش باید بتوانند حلقه قدرت را نابود کنند و در این راه باید در برابر وسوسه استفاده از قدرت حلقه مقاومت کنند.
رمان ارباب حلقهها، تنها یک داستان فانتزی در جهانی خیالین نیست. داستانی است به غایت نزدیک به ما و درباره جهان ما. رمانی که هم باید خواند و هم اقتباس سینمایی آن را دید. هیچ کدام را از دست ندهید!
8- پرواز بر فراز آشیانه فاخته (1975)
اقتباس سینمایی پرواز بر فراز آشیانه فاخته که در ایران به نام دیوانه از قفس پرید نیز شناخته میشود، در سال 1975 اکران شد. این اقتباس سینمایی درامی روانشناختی است که توسط کارگردان سرشناس چکی -آمریکایی میلوش فورمن ساخته شد.
پرواز بر فراز آشیانه فاخته دومین فیلم تاریخ سینما است که توانست جوایز اسکار را در هر 5 رشته اصلی آن به دست آورد؛ بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین بازیگر نقش اول مرد، بهترین فیلمنامه اقتباسی. این فیلم با بازی درخشان جک نیکلسون و لوئیس فلچر، نیز در فهرست ملی کتابخانه کنگره آمریکا ثبت شد.
میلوش فورمن درباره اقتباس سینمایی پرواز بر فراز آشیانه فاخته، در سال 2012 نوشت: این فیلم برای من فقط ادبیات نبود. بلکه زندگی واقعی بود. زندگیای که از زمان تولدم در سال 1932 تا سال 1968 در چکسلواکی زیستم. حزب کمونیست، پرستار رچد من بود و به من میگفت چه کار میتوانم بکنم و چه کار نمیتوانم بکنم. چه چیزی اجازه دارم بگویم و چه چیزی اجازه ندارم. کجا اجازه دارم بروم و کجا اجازه ندارم. حتی چه کسی بود یا نبودم.
اقتباس سینمایی پرواز بر فراز آشیانه فاخته، بر اساس رمانی به همین نام ساخته شد که کن کیسی در سال 1962 نوشت. کن کیسی به عنوان چهرهای پادفرهنگ ارزیابی میشود که خود را رابطی میان نسل بیت دهه 1950 و هیپیهای 1960 قلمداد میکرد. بسیاری از منتقدین بر این باورند که ریشه این رمان به سالهای کار کردنش در آسایشگاهی روانی برمیگردد؛ جایی که همدردی او با این بیماران برانگیخته شد.
داستان رمان پرواز بر فراز آشیانه فاخته در بیمارستانی روانی در ایالت اورگن آمریکا روایت میشود. این رمان نگاهی میاندازد به ساختارهای قدرت در نهادها و با رویکردی انتقادی به فرایندهای درمانی روانپزشکی و رفتاردرمانی، نزدیک میشود.
برخلاف اقتباس سینمایی پرواز بر فراز آشیانه فاخته، داستان رمان، از نگاه چیف برامدون که چیف برام لقب گرفته، روایت میشود. چیف برام؛ بیمار قوی هیکل دو رگه سرخپوست-سفیدپوستی است که وانمود به کر و لالی میکند. گویی نه متوجه اطراف است و نه میتواند حرف بزند. از اینرو چیف برام به اسرار زیادی در این بیمارستان روانی شوم پی برده. شخصیت شرور داستان پرواز بر فراز آشیانه فاخته، پرستاری خشک و منضبط به نام رچد است که با منکوب کردن بیماران و کارکنان و شرمسار کردن آنها، همه چیز را تحت کنترل خود دارد. پرستار رچد، همچنین به نام پرستار بزرگ شناخته میشود که یادآور برادر بزرگ، در رمان 1984 و ادبیات سیاسی حول این اصطلاح است. پرستار رچد، یکی از بزرگترین شخصیتهای شرور تاریخ سینما است و در سال 2003، به انتخاب بنیاد فیلم آمریکا در رتبه پنجم منفورترین شخصیتهای تاریخ سینما، رتبهبندی شد. زنی که ویژگیهای شخصیتهای شرور دیگر را ندارد، اما بدخواهی عمیقی پشت نگاه سرد و خشکش نهفته است. رمان پرواز بر فراز آشیانه فاخته، با آمدن شخصیت اصلی داستان؛ رندل مک مورفی پیش میرود. مک مورفی، از کهنه سربازان جنگ کره است. او که درواقع مجرم است و برای فرار از مجازات اصلی، به امتحان کردن آسایشگاه بیماران روانی روی آورده، شخصیتی پرانرژی و رام نشدنی دارد. روشن است که مک مورفی چموش، در برابر سیستم غیرمنعطف و سخت گیرانه پرستار رچد، قد علم میکند و جدالی شورانگیز، میان اعمال سلطه و حفظ فردیت شکل میگیرد. رمان پرواز بر فراز آشیانه فاخته به قلم کن کیسی، از رمانهای عمیق و تاملبرانگیزی است که اقتباس سینمایی آن را هم باید دید.
در این لیست به مناسبت روز سینما، به بررسی 8 تا از مهمترین شاهکارهای تاریخ سینما که اقتباس از ادبیات هستند پرداختیم. اما روشن است که فهرست این اقتباسهای سینمایی همچنان ادامه دارد. شما کدام آثار سینمایی را میشناسید که اقتباس دلپذیر و قابل ستایشی از جهان ادبیات هستند؟
به قلم "قاصدک حسینی"
کتابهای معرفی شده در این مطلب را میتوانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید.
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران