بیوگرافی و کتاب های خسرو باباخانی
خسرو باباخانی، مردی از جنس ادبیات
همیشه شناختن آدمها از زبان خودشان، حال و هوای دیگری دارد. خصوصا اگر نویسندهای معروف باشد.
خسرو باباخانی، نویسنده و متولد سال 1338 در تهران است. او از 26 سالگی و با نشریه کیهان بچهها، پا به دنیای قصه و ادبیات پا گذاشت.
خسرو باباخانی را شاید با کتاب «ویولن زن روی پل» بشناسید. اما او آثار دیگری چون خسرو و شیرین، مرغان ابراهیم، خلسه با طعم باروت، جشن از ما بهترون، نان و آفتاب، رویای یک عمارت فرعون را دارد.
او در بسیاری از داستانهایی که نوشته از خاطرات کودکی خودش بهره برده. تلاش کرده تا اتفاقات و ماجراهایی که بر زندگی کودکی و جوانی خودش تاثیر عمیقی داشتند را به زبان داستانی بیان کند. اتفاقاتی مثل از دست دادن مروارید، خواهر شش ماههاش؛ عاشقی و دلباخته شدنش به معلم کلاس و سالهایی که درگیر مبارزه بوده.
او در کتاب خسرو و شیرین، با زبانی طنز و جذاب برای مخاطب نوجوان، سراغ ماجرای عاشقی خودش رفته و از خاطرات خود رمانی خوشخوان ساخته.
ویولن زن روی پل، از بهترین کتاب های زندگینامه
در میان آثار او، کتابی هست که مناسب رده سنی بزرگسالان است. «ویولنزن روی پل».
باباخانی در این کتاب مسیر عبور زندگیاش از ظلمت به نور را روایت کرده.
«ویولنزن روی پل» یک اتوبیوگرافی است. اتوبیوگرافی از مردی که با شنیدن نام او به یاد جهان داستان و نویسندگی میافتیم. اما این بار او را با خاطراتی جدید و شاید دور از انتظار میبینیم. خسرو باباخانی در این کتاب مسیر عبور زندگیاش از ظلمت به نور را روایت کرده.
روایتی که در این کتاب با آن مواجه میشویم؛ کتاب را به یک اتوبیوگرافی خاص تبدیل کرده است. روایت اعتیاد سی ساله خسرو باباخانی که تمام ابعاد زندگی او و خانوادهاش را تحتتأثیر قرار داده است.
«ویولنزن روی پل» که از نشر جامجم منتشر شده؛ به واسطه آنکه زندگینامه خودنوشت باباخانی آن هم در موضوع خاصی چون اعتیاد است؛ مورد استقبال فراوانی از سوی مردم و مخاطبان قرار گرفته.
از سوی دیگر وجه امیدبخش کتاب است که مخاطب را به دنبال خود میبرد. این کتاب روایت بازگشت از اعتیاد است. آسیب اجتماعی که سالهای زیادی است افراد جامعه در طیفهای مختلف با آن درگیر و زندگیشان تحتتأثیر آن دست خوش تغییر شده.
مطالعه «ویولنزن روی پل» با نشان دادن اینکه کسی با شدت خسرو باباخانی درگیر اعتیاد باشد و پس از سی سال بتواند از آن رها شود؛ امیدبخش است.
نویسنده تنها کسی نیست که سالهای عمرش در مشت اعتیاد میسوزد. او سرپرست یک خانواده است. هر آنچه که در زندگی او دگرگون شود؛ تأثیر مستقیم بر همسر و فرزندانش دارد. کتاب به خوبی نشان میدهد که با گرفتار شدن هر یک نفر در اعتیاد، یک خانواده و اعضای آن به اندازه فردی که گرفتار شده آسیب میبینند.
خسرو باباخانی به واسطه درگیری با اعتیاد، شکستهای زیادی را در شغل و روابط خود تجربه میکند.
شرایط سخت مالی در کنار پول مورد نیاز برای تهیه مواد مخدر، اوضاع را برای آنها بدتر کرده.
اما این تنها مشکل خانواده آنها نیست. پدر خانواده حالا با مصرف مخدر، قدرت کنترل و تصمیمگیری خود را از دست داده. این شرایط او را روزبهروز از فرزندانش دورتر میکند.
او در این کتاب با یادآوری این تجربهها وجه جدید و عمیقتری از اعتیاد را به مخاطب نشان میدهد. به همین واسطه شاید بتوان از این کتاب به عنوان نماینده خوبی یاد کرد که آسیبهای اجتماعی ناشی از اعتیاد را به شکل جامعی نشان داده.
نویسنده بارها برای ترک اقدام کرده و در نهایت هم موفق شده اما مسیر بازگشت برای باباخانی آنقدرها هم راحت نبوده.
روایت همین شکستها میتواند به دل همه کسانی که تصمیم به ترک گرفتند؛ اما موفق نشدند؛ امید را برگرداند.
خسرو باباخانی بدون ترس از قضاوت شدن؛ برای اینکه نشان بدهد غول اعتیاد شکستپذیر است. از جزئیات مسیر و مشکلاتش گفته.
او در این مدت تلاشهای ناکام زیادی داشته؛ اما بالاخره با همراهی همسرش از فصل اعتیاد عبور میکند و ایفای نقش پدری را برای فرزندانش از نو شروع میکند.
نکته قابل توجه در این کتاب، همراهی عاشقانه همسر باباخانی است. او با وجود اینکه اعتیاد همسرش زندگیشان را درگیر مشکلات زیادی کرده بود؛ با این حال تا لحظه ترک کامل همسرش کنارش میماند. ترکهای چندین باره و ناموفق همسرش باعث ناامیدی او نمیشود. او بار زندگی را روی شانههایش میکشد تا وقتی که همسرش با سلامتی به روند اصلی زندگی برگردد. او در شروع هر ترک همسرش، بدون توجه به تلاشهای شکست خورده قبلی، باز هم کنار او میماند و از او مراقبت میکند.
«ویولنزن روی پل» در شانزده فصل نوشته شده. در فصل اول نویسنده از احوالش در اوج اعتیاد میگوید: «روزی هفت گرم مصرف خوراکی داشتم، بهعلاوه یکصد و پنجاه عدد قرص دیفنوکسیلات. آنهایی که تجربهاش را دارند میدانند این مقدار یعنی چه. آن قدر زیاد است که باورش ناممکن میشود. اما من راست میگویم. یک و دو دهم تا یک و نیم گرم تریاک را اگر به یک فرد سالم ورزشکار جوان بدهیم دیگر فرصت نمیکند تجربهاش کند. اگر ورزش کند میمیرد. شاید این جوری مصرف هفت تا هفت و نیم گرم تریاک معلوم شود. حالا قرصها هیچ!»
در فصل دوم او دیگر خسته شده. میخواهد همه چیز را تمام کند: «نفهمیدم چه جوری بلند شدم و رفتم سراغ جاساز. جاساز که چه عرض کنم، همان کشوی میز تحریر. خاطرم هست حداقل هفت خشاب قرص خالی کردم کف دستم. دستم نمیلرزید. دلم هم نمیلرزید. تردیدی در کار نبود. رفتم آشپزخانه و قرصها را یکجا ریختم توی دهانم. دهانم خشک بود و تلخ. یک لیوان آب از شیر پر کردم و سر کشیدم. مگر به این راحتی پایین میرفت؟ شده بود مثل گچ، سفت و چسبنده. هر بدبختی بود، دادم پایین.»
فصل سوم همراه است با ورود روانشناسی به زندگی نویسنده. مردی که از باباخانی میخواهد تا سرگذشت چند سالهاش در اعتیاد را بشنود. در کنار او ما هم پای داستان زندگی امیرخانی مینشینیم. تا جایی که برسیم به فصل آخر و بهشت خسرو باباخانی. فصلی که باباخانی از نو متولد شده. فصلی که کنار خانواده او به مناسبت بازگشتش به زندگی، نفس راحتی میکشیم.
به قلم «رقیه پورحنیفه»
۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران