loader-img
loader-img-2
بنر بالا - خرید قسطی
پاتوق کتاب

کتاب فرزندان ایرانیم - (داستان طنز) نشر سوره مهر

5 / -
like like
like like

معرفی کتاب فرزندان ایرانیم

امیر به اعتبار آن شناسنامه تیغ خورده که چند سال به سنش اضافه کرده بود از خانه آمد بیرون. با سایز پای 38 و جان لاغرش هیچ لباس فرمی برایش پیدا نمی‌شد که خنده‌دارش نکند. ته دلش نگران بود کسی ماجرای دستکاری شناسامه را نفهمد که بعد از آن خداحافظی پر آب و تاب در خانه، برگشتن خیلی زشت بود!
 پای اتوبوس اما یک رفیق خوش خنده پیدا کرد که بدون اجازه پدر راهی شده بود. داشتن همدرد همیشه به آدم آرامش می‌دهد. خیال امیر هم راحت شد. اما غول اصلی هنوز پیش روی آنها بود. دوره آموزشی که هزار و یک نقل ازش بیرون آمده بود و بدون آن پای هیچ کدامشان به جبهه باز نمی‌شد.

از رزم تا کتاب نوجوان

دفاع مقدس و حماسه رزمنده‌های ایرانی جزو دوره‌های درخشان تاریخ ایران است. روزهایی که برای هر نسل از کودکان ایران درس‌های مهم و مفیدی دارد. اما چه طور می‌توان خاطرات آن دوران را برای نوجوان امروزی تعریف کرد که از شنیدن آن لذت ببرند؟
 کتاب «فرزندان ایرانیم» چاپ شده تا به همین نیاز فرهنگی پاسخ بدهد. یکی از مواردی که مطالعه را برای نوجوان شیرین می‌کند؛ زبان طنز است. راوی نوجوان و زبان طنز معجون خوبی است که بتواند ارزش‌های ملی یک سرزمین را بیان کند. 
کتاب «فرزندان ایرانیم» به قلم داوود امیریان، رمان طنزی است که از دل خاطرات نویسنده کتاب بیرون آمده. تجربه‌ای از روزهای آموزشی جنگ برای او که در آن زمان نوجوان بوده. از غافلگیری و خشم شب تا کلاس‌های عقیدتی و تنبیه و تشویقی که برای مرد شدن آنها لازم و ضروری بوده.

فرزندان ایرانیم؛ کتابی موفق

کتاب «فرزندان ایرانیم» به قلم داوود امیریان از انتشارات سوره مهر منتشر شده است. «فرزندان ایرانیم» رتبه اول بخش خاطره در پنجمین دوره جشنواره انتخاب بهترین کتاب دفاع مقدس در سال 1379 و رتبه اول بخش تالیف و تقدیر را در نخستین جشنواره ادبیات پایداری به دست آورد. «فرزندان ایرانیم» تا کنون 28 بار تجدید چاپ شده است.

قسمتی از کتاب «فرزندان ایرانیم»

«هر وقت من می‌رفتم دم در پایگاه اعزام به جبهه، با دژبان در سینه به سینه می‌شدم. طرف تا مرا می‌دید نعره جانانه‌ای می‌زد که: بچه برو پی کارت! اگر یک بار دیگر بیای اینجا می‌‌فرستمت جایی که عرب نی انداخت!
و اتفاقاً من همین رامی‌خواستم. چون معلوم بود که آن عرب در عراق زندگی می‌کند و من هم می‌خواستم به جنگ عراقی‌ها بروم‌. دژبان وقتی می‌دید که من بر و بر نگاهش می‌کنم، پایش را می‌‌کوبید زمین و من فرار می‌کردم.»

به قلم «رقیه پورحنیفه»

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "فرزندان ایرانیم - (داستان طنز)" می نویسد
۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک