داستان با چشمانی باز، درباره روابط موازی آدم ها است. یک مرد که همسر دارد و دل در گرو دلبر دیگری می بندد، به تعبیر نویسنده «زن مهر» و «زن عشق»، مرد دیگری که او هم داستان هایی درباره تجربه زندگی عاشقانه دارد و مرد سومی که رنج ها و مرارت ها او را ناامید و بدبین کرده است.
محل تلاقی سه مرد در فرودگاه است؛ پروازی به مقصد مشهد که تاخیر دارد.
بخش زیادی از داستان در فرودگاه روایت می شود. سه مرد، مجبور و منتظر در فرودگاهی که خود استعاره ای است از حال و روز آدم ها. و سر انجام وقت موعود می رسد و مردها هرطور که هست «پرواز» می کنند.
صفحات پایانی رمان در مشهد و پیرامون حرم امام رضا علیه السلام اتفاق می افتد و آدمهای جدیدی به قصه وارد می شوند و دیداری که سر نمی گیرد و چشمانی که باز می شود...
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران