آیا درگیر این هستید که در زندگیتان چهکاری انجام دهید تا شغل حقیقی خود را پیدا کنید؟ آیا شما یک کارآفرین هستید و در کار خود با مشکلات زیادی روبرو شدهاید؟ آیا شما کسی هستید که فرصتهای زندگی را غنیمت میشمرید؟
یکی بخر دو تا ببر!: اولین عنوان از اولین فصل کتاب کاش وقتی 20ساله بودم می دانستم. این کتاب جذاب که انگیزه و ذوق شما را برای کارآفرینی، شروع دوباره و زندگی با تلاش و هدف مشخص به شدت بالا می برد، سال 2009 نوشته شده و نویسنده پس از ده سال نسخه کاملتر آن را در سالگرد ده سالگی کتاب منتشر کردهاست.
تینا سیلیگ کارآفرین، مدرس و عضو هیئت علمی دانشگاه استنفورد و نویسندهی آمریکایی است. او میگوید از همه فرصتهای زندگی باید استفاده کرد حتی اتفاقاتی که در نظر ما بد و ناگوار است. در همین راستا داستانی را بازگو میکند و میگوید در یکی از روزهایی که سخنرانی مهمی داشتهاست ساعت پنج صبح بیدار میشود و به دلیل خوابآلود بودن، انگشت پایش به جایی برخورد میکند. همین موضوع باعث میشود برای سخنرانی کتانی بپوشد، داستان را در سخنرانیاش تعریف کند و بازخورد خیلی خوبی از مخاطبینش بگیرد.
نویسنده نقل قولهای فراوانی از اینشتین بیان میکند که در یکی از آنها میگوید:
«همیشه به اندازه یک تصمیم از زندگی کاملا متفاوت جدا هستید»
ارزشهای اصلی شما چیست؟ اولویتهای شما چیست؟ رویاهای فراتر از حد تصورتان کدام هستند؟ سرمشقهای شما چه کسانی هستند؟ و سوالاتی از این دست که با عنوان تمرین «طراحی حرفه ای شادی» به دانشجویان تینا سیلیگ داده شدهاست. در ادامه میگوید در اصل با درک اینکه الان کجا هستید و با هدفگذاری برای خودتان، شرایط را برای دستیابی به آنها فراهم میکنید. همچنین از دانشجویانش میخواهد رزومه شکستهایشان را بنویسند. در واقع این کار روشی است سریع برای اینکه نشان دهد شکست بخش مهمی از فرایند یادگیری ماست.
به درخواست دانشجویان رزومه شکستهای خودش را هم مینویسد که شامل: شکستهای شغلی، شکستهای دانشگاهی و شکستهای شخصی وی میشود.
سیلیگ میگوید مقاومت در آغاز راحتتر از پایان است اما این موضوع نباید باعث شود با سندروم «بیش از این سرمایهگذاری شده که بتوان رهایش کرد» اشتباه گرفتهشود و با مرور چیزهایی همچون تلاش، رنج و سالها زمانی که وقف چیزی کردهایم، خودمان و دیگران را توجیه کنیم که حتما چیز ارزشمند و مهمی است.
پس چطور میشود فهمید که چه زمانی رها کنیم و چه زمانی بر حل مشکل پافشاری کنیم؟ اینجا همان جایی است که باید به ندای درونی خود گوش دهید و به زبان راحتتر با خودتان روراست باشید.
آیا آنقدر صبر و تحمل دارید تا مشکلات پیش رو را کنار بزنید یا ترجیح میدهید مسیر دیگری را انتخاب کنید؟
نویسنده میگوید اصولا امتحان چیزهای جدید مستلزم میل به پذیرش خطر است. بیشتر مردم برخی از خطرها را راحت میپذیرند و انواع دیگر را معذبکننده میدانند. برای مثال شاید شما عاشق پریدن از هواپیما باشید و این فعالیت را پرخطر ندانید؛ اگر اینطور است پس شما خطر فیزیکی را میپذیرید. از طرف دیگر شاید شما خطر اجتماعی را بپذیرید و با سخنرانیکردن برای جمعیت انبوه موافق باشید.
انواع زیادی از ریسکها وجود دارد مثل فیزیکی، اجتماعی، عاطفی، مالی، اخلاقی ، سیاسی و فکری که با اندکی اندیشیدن هر کسی بهراحتی متوجه ریسکهای درونی خودش میشود.
در نهایت این کتاب تلاش دارد شما را از نقطه امن و آسایش خودتان بیرون بیاورد. زندگی شما را از عادتها دور کند و ریسکپذیری را بیاموزد. درست است که شرایط کاملا متفاوت میشود و با چالشهایی روبرو میشوید که تجربهای در آنها ندارید اما همین موضوع به شما بینشی میدهد تا بتوانید مشکلات را به چشم فرصت جدید ببینید و موفقیتهایی را کسب کنید که حتی فکرش را هم نمیکردید.
به قلم "سارا و ستاره صباغی"
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران