ربکا سولنیت در کتاب نقشه هایی برای گم شدن، مجموعه جستارهای مختلفی را نوشته است که همگی به نوعی با موضوع گم شدن، گم بودن یا گم کردن، ارتباط دارند. بنابر آنچه که در مقدمه این کتاب آمده است، جستار را میتوان اینطور معنا کرد: «جستار را ادبیات بیقرار خواندهاند. تعریف جستار روایی برای هر خواننده هنگام خواندن متن، شکل میگیرد، فرو میریزد و دوباره ساخته میشود. قواعد ثابتی در میان نیست و به قول اَنی دیلارد، جستارنویس هر بار باید فرم خودش را بسازد. جستار فرمی سیال است برای گفتن از رخدادهایی که بر منِ نویسنده گذشته و ردپایشان نه در زندگی او که بر هویتش به جا مانده؛ رخدادهایی که راوی میکوشد به مددشان تکهای شخصی و خاص را در جورچین مفاهیم کیهانی، جهانی و عام جا دهد.»
سولنیت در این کتاب به موضوع گم شدن و گم بودن پرداخته است. او برای اینکه به این مضمون بپردازد، از موضوعات مختلفی بهره گرفته است. از رنگ آبی و معانی ضمنیاش گرفته تا نقاشیهای دوران رنسانس. از فیلمهایی مانند سرگیجه هیچکاک گرفته تا مرام نویسندهها و افکار فیلسوفهایی همچون افلاطون و بنیامین. او برای اینکه سخنش را بیان کند از متن ترانههای کانتری و بلوز استفاده میکند. پای جغرافیا، عشق و روابط انسانی را وسط میکشد. از مهاجرت، دوستیهای از دست رفته، عشقهای ناکام، خانههای دوران کودکی، حیوانات و هرچیزی میگوید.
اما در تمام این نوشتهها در تلاش نیست تا به پاسخی مشخص برسد. آنچه او در تلاش است تا به مخاطب انتقال دهد، مفهومی نو و نگاهی بدیع به دنیای اطراف است. تا بتوان این عدم قطعیت در جهان را پذیرفت و آن را قبول کرد، بدون اینکه تلاش کنیم تا مرزهای این افق دور و ناشناخته را مشخص کنیم و دریابیم.
لسآنجلس تایمز (Los Angeles Times) این کتاب را «ترکیبی سحرآمیز از خاطرات شخصی، تأملات فلسفی، روایتهایی دربارهی طبیعت، تاریخ فرهنگی و نقد هنر» میداند و نیویورکر (The New Yorker) آن را «تأملاتی درباره لذتها و مخاطرات گم شدن» میداند… «مجموعهای از سیر و سیاحتهای دور و دراز که مخاطب را به چشماندازهای نامنتظرهای میبرد.»
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران