رمان «رعنا»، نوشته مژگان شیخی، روایت دختری است که در کودکی در پی جدایی مادر از پدرش، ناگزیر در خانه نامادری بزرگ می شود و بدین ترتیب ناملایمات و مشکلات بسیاری پشت سر می گذارد. تا این که سرانجام با پسری آشنا می شود و به رغم اختلاف خانوادگی و پس از سختی های فراوان با او ازدواج می کند.
رمان، از سال های دهه چهل در شیراز شروع می شود و تا پس از جنگ ادامه می یابد. دختری که در خانواده ای با مشکلات خانوادگی، تضادها و احساس های سرکوب شده بزرگ می شود، سعی می کند در میان همه آن آشفتگی ها راهش را پیدا کند و سختی ها را پشت سر بگذارد، تا اینکه به تهران می آید و ...
زندگی برای همه قصه می سازد و گاهی افراد بی نام و نشان، قهرمانان بزرگ زندگی اند. چه بسا مردان و زنانی باشند که نه از روی سرشت بد، بلکه موقعیت های خانوادگی و اجتماعی از آنها انسان دیگری ساخته است؛ کسانی که با خود فاصله دارند. این داستان که برگرفته از واقعیت است به زندگی همین افراد می پردازد، کسانی که شاید بارها آنها را دیده ایم، سروکار داشته ایم، ولی نمی شناسیم.
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران