کتاب هر دو در نهایت می میرند (رمان) نشر نون
- ناشر : نون
- مترجم : الهه مرادی
- تعداد صفحه : 336
- قطع کتاب : رقعی
- نوع جلد : نرم
- سال چاپ : 1402
- دسته بندی : داستان و رمان
- شابک : 9786008740254
محصولات مرتبط
معرفی کتاب حیرت انگیز، جذاب و از یادنرفتنی هر دو در نهایت میمیرند
رمان خارق العاده، تکان دهنده و از یادنرفتنی هر دو در نهایت میمیرند، یکی از معروفترین آثار آدام سیلورا نویسنده جوان آمریکایی است که در ردیف برجستهترین و پرفروشترین رمانهای جهان قرار دارد.
قطعاً هر کدام از ما بارها و بارها به مرگ فکر کردهایم و تصور خاص خودمان را در مورد مرگ داشتهایم. اگر باران نباشد، چه کسی از خورشید لذت میبرد؟ اگر غم نباشد، شادی چه معنایی دارد؟ اگر شب نباشد چه کسی روز را آرزو میکند و اگر مرگ وجود نداشته باشد، زندگی چه ارزشی خواهد داشت؟ کافی است زمان مرگ خود را بدانیم. آن وقت است که حتی لذت خوردن یک لیوان آب را از دست نمیدهیم. مرگ متضاد زندگی نیست، بلکه بخشی از زندگی است. ندای مرگ، ندای عشق است. مرگ میتواند دلپذیر باشد، اگر به شکلی مثبت پاسخ آن را بدهیم، اگر آن را به عنوان یکی از شکلهای جاودانه زندگی و تحول بپذیریم. مهم نیست یک انسان چگونه میمیرد، مهم این است که او چگونه زندگی کرده؟ افرادی که عمیقاً زندگی میکنند و از زندگی خود نهایت لذت را میبرند، ترسی از مرگ ندارند. اگر طوری زندگی کنیم که گویی فردایی نیست اینگونه میتوانیم از زندگی خود نهایت لذت را ببریم و اگر به گونه ای زندگی کنیم که گویی سالها زندهایم، در اینصورت هدفمند و با برنامه مسیر زندگی خود را ادامه میدهیم و زندگی یعنی تعادل برقرار کردن بین این دو مهم یعنی لذت بردن و هدفمند بودن.
کتاب هر دو در نهایت میمیرند دریچهای تازه به زندگی ما باز میکند. اینکه در لحظه زندگی کنیم، عشق بورزیم و از تک تک لحظات لذت ببریم؛ چراکه عشق ورزی به انسانها، جهان و کائنات خود یک مهارت است
معرفی داستان دلنشین و حیرت انگیز هر دو در نهایت میمیرند
هر دو در نهایت میمیرند، داستان دو نوجوان به نامهای "متیو تورز" و "رفوس امتریو" را حکایت میکند. "آندریا دانا هیو" یکی از کارمندان درجه یک شرکتی است به نام قاصدک مرگ، که هفت سالی است تاسیس شده، شرکتی که روز آخر مرگ افراد را پیش بینی میکند. آندریا از نیمه شب تا 3 صبح در شرکت قاصدک مرگ حداقل با 60 نفر تماس میگیرد و به آنها روز آخر مرگشان را اعلام میکند. آندریا خوب میدانست که هیچ کاری نمیتواند برای روز آخریها انجام دهد. او توان آن را نداشت که زنده نگهشان دارد یا برای آنها شام تدارک ببیند، فقط به آنها میگفت که دارند میمیرند. در واقع به آنها فرصتی میداد تا واقعاً زندگی کنند و معنای زندگی را بیش از پیش درک کنند و هر کاری که لازم است در آخرین لحظات زندگیشان انجام دهند. روز پنجم سپتامبر کمی بعد از نیمه شب، او با "متیو تورز" هجده ساله تماس میگیرد. (متیو در آرامش مشغول مطالعه مطالب سایت شمارش معکوسیها بود) به آرامی و نرمی به او میگوید که زندگی همیشه عادلانه نیست و اینکه چه کارهایی را در این زمان باقیمانده میتواند انجام دهد. متیو شوکه شده و مات و مبهوت است او حسابی ترسیده و به فکر فرو رفته است. احساسی عجیب دارد، شبیه احساس یک پیانیست در اولین کنسرتش و یا شاید هم احساسی شبیه به یک چتر باز دارد که اولین بار است که میخواهد از هواپیما به بیرون بپرد. شاید او اصلاً گمان نمیکرد که زندگیش آنقدر کوتاه باشد، حالا باید چه کار کند و آخرین ساعات زندگیش را چگونه سپری کند. متیو به خاطر اتفاقات پیش آمده در زندگیش پسری گوشهگیر، مضطرب و منزوی است که بعد از شنیدن این خبر در این ساعات آخر، اصلاً دلش نمیخواست از خانه بیرون برود و از محیط امن خود خارج شود. اما با بیحوصلگی، برنامه "آخرین دوست" را روی گوشیاش نصب میکند، آخرین دوست نام نرمافزاری است و برای افرادی طراحی شده، که آخر زندگیشان نزدیک است. متیو تصمیم میگیرد با فردی مشابه شرایط خودش ملاقات کند...
در جای دیگر از جهان ناپایدار، روفوس امتریو 17 ساله، در حال کتک زدن دوست پسر نامزد سابقش است که ناگهان گوشی همراهش زنگ میخورد، صدای قاصدک مرگ آنقدر بلند است که همه آن را میشنوند. به رفوس خبر میدهند که زمان زیادی تا پایان زندگی اش نمانده، ناگهان بدنش به لرزه میافتد، نمیداند باید چه کار کند او حالا در تاریکی شب به سمت خانهاش، پلوتون حرکت میکند پلوتون خانه سرپرستی موقت است که رفوس به همراه چندین نفر که یا خانوادههای خود را از دست دادهاند و یا خانوادهها آنها را رها کردهاند، زندگی میکند. چهار ماه است که رفوس خانوادهاش را در تصادفی هولناک از دست داده و تولد 18 سالگیاش نزدیک است رفوس، حالا پسری شجاع، عصبانی، لجوج و دمدمی مزاج است و اکنون که قاصدک مرگ او را مانند متیو غافلگیر کرده است، دیگر لازم نیست نگران انجام تمرینات مدرسه و یا نگران شستن لباسهای کثیفش باشد، گویی وقت رفتن رسیده و باید با دنیایش خداحافظی کند. متیو و رفوس که با نرمافزار آخرین دوست همدیگر را پیدا میکنند، به جای اینکه در اندوه فرو روند، تصمیم میگیرند تا روز آخر زندگی خود را به بهترین شکل سپری کنند و تا جایی که میشود زیبا زندگی کنند. همین فرصت کوتاه، دوستی عمیقی بین آنها ایجاد میکند. آنها در 24 ساعت باقیمانده حرفهای زیادی برای گفتن با یکدیگر دارند، درد و دل میکنند و هیچ وقت فکر نمیکردند که بتوانند کسی را پیدا کنند که تمام حرفهای دلشان را به او بزنند، حرفهایی که جسته گریخته و در عین حال شخصی بودند، اتفاقات، هیجانات و چالش های زیادی را با هم تجربه میکنند که تا آن زمان آن را تجربه نکرده بودند، گویی به معنای واقعی زندگی میکنند و از آن لذت میبرند. در کتاب هر دو در نهایت میمیرند، ما اینگونه با رفوس و متیو آشنا میشویم. برای دانستن اینکه سرنوشت آنها چه خواهد شد، پیشنهاد میکنیم کتاب هر دو نهایت میمیرند را تهیه کرده و از شنیدن داستان حیرت انگیز و دلنشین آن لذت ببرید.
بخشی از متن کتاب هر دو در نهایت می میرند
7:54 بعدازظهر
"پسر میدونی که منم ازت ممنونم." او من را دوباره زنده کرده بود. اگر با او آشنا نمیشدم و اگر سخت تلاش نمیکردم آدمی باشم که الان در این لحظه هستم، مطمئناً الان داشتم کار احمقانه دیگری انجام میدادم. "دنیا خیلی بیرحمه" ممکنه او هم بهش فکر کند، برای همین از او پرسیدم به نظرت این دوستی، ما رو به کشتن میده؟ متیو گفت: "قبل از اینکه با هم آشنا بشیم هم قرار بود بمیریم." "میدونم اما شاید همین چیزی بوده که توی سرنوشت، طالعمون یا هر چیز دیگهای که هست، نوشته شده، دو نفری که با هم دوست میشن و بعد میمیرند." متیو گفت: این داستان ما نیست ما به خاطر دوستی نمیمیریم. تو امروز نه تنها من رو زنده نگه داشتی، بلکه باعث شدی زندگی کنم. دو تا دوست با هم آشنا شدن و زندگی کردن. این داستان واقعی ماست." این داستان خوبیه هرچند پایانش هنوز معلوم نیست. متیو گفت: پایان رو فراموش کن. پایان برای من زندگی ای بود، که امروز کردیم. اینکه نخواستم کسی باشم که از دنیا و آدمهای توش میترسه. شاید یک روز زندگی کردن بهتر از یک عمر زنده موندن اشتباه باشه.
چرا باید کتاب هر دو در نهایت میمیرند را بخوانیم
هر دو در نهایت میمیرند، یعنی اهمیت عشق و دوستی، دو نیروی قدرتمندی که میتوانند گذر از چالشها و سختیهای زندگی را برای ما آسانتر کنند.
هر دو در نهایت میمیرند، یعنی زندگی فقط به معنای زنده ماندن نیست، بلکه به معنای تجربه کردن و لذت بردن از تمام چیزهایی است که زندگی فراروی ما قرار داده است. هر دو در نهایت میمیرند یعنی به آینده فکر نکنید، گذشته را رها کنید و در لحظه حال زندگی کنید و از آن لذت ببرید. هر دو در نهایت میمیرند یعنی هیچکس نمیخواهد بمیرد، حتی کسانی که میخواهند به بهشت بروند با این حال مرگ مقصد مشترک همه ماست و هیچکس تاکنون نتوانسته از آن فرار کند. مرگ قشنگترین ابتکار زندگی است، کهنگی را از میان میبرد و تازگی را جایگزین میکند و در نهایت اینکه خیلی زود، دیر میشود، پس قدر تک تک لحظات را بدانیم و به معنای واقعی زندگی کنیم.
"زندگی کردن نادرترین اتفاق جهان هستی است، بیشتر مردم فقط وجود دارند، همین." اسکار وایلد
درباره نویسنده کتاب جذاب هردو در نهایت میمیرند
هر دو در نهایت میمیرند، نوشته آدام سیلورا، رمان نویس آمریکایی متولد ژوئن 1990 است. این کتاب را الهه مرادی و میلاد بابانژاد به فارسی ترجمه کردند و نشر نون آن را در 336 صفحه منتشر کرد. قلم زیبا و روایتی ناب با ترجمه ای روان و دلنشین که به جذابیت محتوای داستان اضافه میکند. شخصیت پردازی عالی و داستان بینقص این کتاب، مناسب برای همه افراد و مخصوصاً نوجوانان است.
آدام سیلورا قبل از نویسندگی، قهوه فروش، کتاب فروش و نقد نویس بود. وی همچنین درباره بیماریهای روان اطلاع رسانی میکند و آزادانه از دست و پنجه نرم کردنش با افسردگی و اختلال شخصیت مرزی میگوید. از اولین رمانش در سال 2015 با نام "معمولا خوشحال" استقبال بینظیر صورت گرفت. هر دو در نهایت میمیرند، جلد اول مجموعهای به نام قاصدک مرگ است که در سال 2017 منتشر شد و به خاطر استقبال زیادی که از آن شد، آدام سیورا تصمیم گرفت جلد دوم مجموعه قاصدک مرگ را در سال 2022 با نام "اولین کسی که در نهایت میمیرد" منتشر کند.
بخشی از جوایز و افتخارات کتاب هر دو در نهایت میمیرند؛
- از پرفروشترین کتابهای فهرست نیویورک تایمز،
- بهترین رمان نوجوانان سال 2017 به انتخاب سایت گودریدز،
- برنده جایزه لینکلن،
- بهترین کتاب سال 2017 به انتخاب اسکول لایبرری ژورنال.
به قلم "فاطمه فرخ رو"
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران