رمان سنگی که نیفتاد، ماجرای مردی است که به علت مرگ همسرش و مصائب دیگر ایمان خود را از دست می دهد و با این مساله تا آخر رمان دست و پنجه نرم می کند. این رمان به ماجرای نذری که همسر این مرد داشته می پردازد که مرد پس از درگذشت همسرش در مسیر ادای این نذر قرار می گیرد.
رمان «سنگی که نیفتاد» اولین رمان محمدعلی رکنی است که منتشر می شود، این رمان برگزیده جایزه داستان نویسی طلاب نیز بوده است.
در بخشی از این رمان آمده است: «ژس را بیرون آورده ام. این یکی سوزاندنش سخت است، واژه هایی که حبیبه انتخاب کرده و نوشته روی آن عمق داده اند به بیابان، به خودش، به من. فندک را روشن می کنم، نباید تردید کنم. این ژس ها بماند برای که؟ دستم می لرزد. شعله را نزدیک می برم. اول جاده آتش می گیردف بعد حبیبه، بعد من، بعد شعری که روی ژس آسمان است ...»
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران