کتاب پری دخت - (مراسلات پاریس طهران) نشر قبسات (مهرستان)
- ناشر : قبسات (مهرستان)
- تعداد صفحه : 140
- قطع کتاب : رقعی
- نوع جلد : نرم
- سال چاپ : 1402
- دسته بندی : داستان و رمان
- شابک : 9786008441359
محصولات مرتبط
به نام نامی مولانا امیرالمومنین | کلماتی با اکسیر پیرنگ
عشق و یار و کِنار، از آن دست پیرنگهای قرص و پرطرفداری است که انگار اکسیر حیات و جاودانگی در آن ریختهاند، با اینکه تکراری است اما هیچوقت کهنه و ملالانگیز نمیشود. هر آنچه که قصه از ابتدای ازل ساخته و گفته شده خواسته و ناخواسته، عشق و جفای یار و وصال و فراق را به صورت پیرنگ اصلی یا فرعی در خودشان جای دادهاند.
اما در این میان قصههایی هستند که ماهیت وجودیشان، خلق عشقی خاص، خالص و یگانه است. یعنی پیرنگ اصلی ساختار بر مبنای عشق است و همه اجزای قصه اعم از توصیفات، صحنه، اشیاء، مکان و زمان در خدمت این پیرنگ قرار میگیرند.
«پریدخت» یکی از همین قصههاست که با هدف خلق عشق پریدخت و سیدمحمود به قلم حامد عسکری به نگارش درآمده است. «پریدخت» داستان نیست، ناداستانی است که در زمره ژانر نامهنگاری قرار میگیرد. ژانری که یکی از شاخههای زندگینامهنویسی است. این ژانر در فواصل تاریخی متعددی، میان اهالی ادبیات مورد استقبال نویسندگان و نیز مخاطبان خود بوده و هست. ژانری که در آن خصوصیترین ویژگی نویسنده نامه برملا میشود و به سبب اتفاقاتی که در طول نوشتن نامه میافتد مخاطب با شخصیت، مکان، زمان و موضوع قصه آشنا میشود.
در مورد پریدخت:
پریدخت و سیدمحمود ساکن تهران هستند. سیدمحمود برای تلمذ طبابت به پاریس میرود و همین سفر و ایجاد فراق، اسباب خلق این کتاب میشود. کتاب که حاوی نامهنگاریهای پریدخت به سیدمحمود و بالعکس است تا جایی میانه قصه ادامه پیدا میکند و از یکجا به بعد دیگر سیدمحمود هیچ جوابی به نامههای پرمهر و سراسر عشق پریدخت نمیدهد و اینجاست که به گمان خواننده قصه عشق و عاشقی پریدخت و سیدمحمود یک طرفه میشود؛ غافل از آنکه قصه از جایی میان تبریز سردرمیآورد و آخرین نامه خونین سیدمحمود بعد از ماهها بیخبری به دست پریدخت میرسد.
«پریدخت» به نثر قاجاری، با کلماتی روان و عاشقانه، (به زعم نویسنده) میانه میدانی وارد میشود که عشق معنای واقعی خود را از دست داده است؛ البته که استقبال بینظیر جامعه کتابخوان از این کتاب هم نشان داد که جامعه ما در خلال روزمرگیها و ملالهای دنیا، عطشناک به دنبال کلماتی لبریز از محبت و مهر میگردد تا قلبش باز با گرمای عشق به طپش بیفتد.
«پریدخت» گوشهای از یک عشق هجرانچشیده است که خواندن آن را به تمام کسانی که هنوز شعلهای از عشق در قلبهایشان روشن است توصیه میکنیم.
قسمتی از کتاب:
«دوبار من قبل از این، کاغذ قلمی کردم، دادم عیسی خان معین التجار که به اسلامبول عازم بود، برایتان ارسال کند که گویا نرسیده. دلشوره افتاده به جانم. بهار رسید و شما هنوز نیامدید. در فقره فراق، لاعلاج است زن جماعت. در عجبم از خلقت این مخلوقه که گوشت از استخوان در دیزی قلقل به انگشت جدا میکند و نمیسوزد و فراق بگو پلک به هم زدنی، کبابش میکند. امشب که گوشه این حجره تاریک و بیسراغ نشستهایم و شرح هجران میکنیم همه در هیابگیر شب عیدند. آقاجانمان سپرده از تبریز، آجیل و خشکهبار و حلویات مرسول دارند و مادرجانمان هم که دمار از روزگار بیگم باجی و بقیه کشیده است. از دو روز پیش، آقاجانمان مشت اسماعیل را براق کرده که ته عمارت هیزم جمع کرده به جهت عید چهارشنبهسوری. بی دل و دماغم سید جان! دل که به قاعده نباشد، تو بگو جنت اعلی، به ولای علی که خوش نمیگذرد...»
به قلم «نجمه نیلیپور»
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران