قسمتی از کتاب مسجد پروانه:
طره بین یک زندان سیاسی بدنام و یک کارخانه سیمان و نیل ولقع شده است. تا چندی قبل، صرفا به سبب نزدیکی اش به کارخانه سیمان شناخته می شد و هنوز هم معمولا آن را طرة الاسمنت می گویند: طره سیمان.
تصویری که از طره به یاد دارم، محله ای بی نور و آزار دهنده است. هر وقت نامش را بلند می گویم، تصویر کاملی از آن دوباره یادم می آید: دارم با یک کیسه میوه در گرد و خاک کنار دیواره زندان راه می روم، کاملا حواسم هست که در زندان، تعدادی روزنامه نگار و فعال سیاسی و بی گناه محبوس اند. بعد مسجد را می بینم: یک مسجد جواهری کوچک که سنش بیشتر از خود زندان می نماید. مناره گچ بری شده اش مثل دستی که برای کمک بلند شده باشد، از دیوار زندان بالا رفته است. مسجد هم مثل زندانی ها، بدون هیچ دلیل خاصی و صرفا به این علت که سر راه بوده است در دام افتاده.
هیچ وقت نامش را ندانستم ... عمار و خانواده اش سال ها در آن نزدیکی ها زندگی کرده بودند و هیچ وقت نفهمیده بودند نام آن مسجد چیست. بعد از چند هفته زندگی در طره من نامش را مسجد پروانه گذاشته بودم، چون مرا یاد پروانه هایی می انداخت که در شیشه حبس کرده اند. گاهی پیش خودم خیال می کردم آزادش می کنم و جای آن، مسجد مدرن زشت و پرهیاهوی طره را ... زندگی می کنم.این مسجد مرکز فعالیت های مذهبی آن محله بود.
کتاب مسجد پروانه - (سفر دختری آمریکایی به عشق و مسلمانی) نشر آرما
5 / -
- ناشر : آرما
- مترجم : محسن بدره
- تعداد صفحه : 296
- قطع کتاب : رقعی
- نوع جلد : نرم
- سال چاپ : 1396
- شابک : 9786006077451
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران