محصولات مرتبط
می دانید چرا گرگ ها با چشم باز می خوابند؟ بله. چون از هم می ترسند. هراس دارند که مبادا لحظه ای غفلت و خواب آلودگی فرصت دست دیگر گرگ ها بدهد که حمله کنند و بدرندشان.
این روش گرگ هاست وقتی گرسنه اند و با هم گروهی به شکار رفته اند. دایره وار حلقه می زنند دور هم، روی زمین دراز می کشند، با چشم باز می خوابند و همه ی گرگ های دور دایره را می پایند تا دیگر گرگ ها پاره پاره شان نکنند.
اما استعمارگران اروپایی وقتی برای رسیدن به ثروت قاره های جدید، از دریاها گذشتند و وارد سرزمینهای دیگر شدند، نه گرسنه بودند و نه گروهی پا به سرزمین های دیگر می گذاشتند.
در یک خصیصه ولی مثل گرگ ها عمل می کردند. رقابت در تصاحب قاره ها و سرزمین های دور چنان در عرض چند دهه بالا گرفت و هر یک نمی خواست از دیگری عقب بیفتد که آرام آرام شعله ی جنگ ها را بین گرگ های استعمارگر گیراند.
حالا آن ها هم یا باید با چشم باز و دایره وار دور هم می خوابیدند یا هر از چند گاهی تن به جنگ و خونریزی بر سر سهم خواهی بیشتر از ثروت ملت ها می دادند.
زمان زیادی از قرن پانزدهم میلادی و آغاز پدیده ای به نام مستعمره سازی نگذشته بود که انگلیس و فرانسه و روسیه هم وارد این میدان شدند. البته اول کار، اسپانیا وقتی تلاش فرانسه را برای باز کردن جای خودش در این میان دید، دست به کار شد. اول در صدد برآمد تا با نصیحت و موعظه فرانسوی ها را متقاعد کند، برای همین پادشاه اسپانیا به فرانسوی ها گفت: «پاپ الکساندر ششم جهان را بین ما و پرتغالی ها تقسیم کرده است!» که یعنی بروید دنبال بازیتان.
بماند که فرانسوی ها هم زرنگ بودند و زیر بار حرف زور نرفتند و گفتند: «اول وصیتنامه ی حضرت آدم را نشان بدهید که گفته باشد ما نباید سهمی از این همه طلا و نقره و الماس و ادویه که شما کشتی کشتی از سرزمین های مختلف بار می کنید و می آورید، داشته باشیم، تا ما هم حرف پاپ الکساندر ششم را باور کنیم!»
پر واضح بود که دیگر راهی جز جنگ باقی نمی ماند. اما جنگ هایی که در پی این رقابت خونین در گرفت، اسپانیا و پرتغال را که قاره گشاهای اصلی و اولی بودند، به طور کامل از میدان به در نکرد.
هر جا که می شد، حتی با بستن پیمان های اتحاد دو جانبه، گرگ های قدرت تلاش می کردند تا حد ممکن خودشان را در برابر خطر دریده شدن از سوی دیگر رقبا حفظ و خیالشان را لااقل از سوی شریک پیمانشان راحت کنند؛ ولی با همه ی این ها، شعله ی جنگ های بزرگ و کوچک، هر روز یک گوشه از پیکر نحیف مستعمره ها را مجروح می کرد.
گرگ ها با چشم باز می خوابند، عنوان کتاب دیگری از مجموعه کتاب های سرگذشت استعمار است که مهدی میرکیایی برای نوجوان ها نوشته و نشر مهرک ( سوره ی مهر کودک و نوجوان) به چاپ رسانده است.
میرکیایی در این کتاب از تلاش های استعمارگران برای غارت منابع کشورهای تحت ستم گفته، از گاوبندی ها و نزاع هایشان و از فریبکاری ها و طمع ورزی هایشان.
نثر میرکیایی قصه گو و شیرین است و سختی و تلخی روبهرو شدن با حوادث تاریخی تلخ جنگ و چپاول و خشونت را با روایت هایی میزداید که هر کدام یا از یک موقعیت داستانی شروع می شوند یا داستان زندگی یک شخصیت را از زاویه ای جذاب بیان می کند.
اگر شما نوجوان رده ی سنی بالای 13 سالید، مطالعه ی گرگ ها با چشم باز می خوابند را از دست ندهید و اگر نیستید، خواندن این کتاب را که برگزیده ی جایزه ی کتاب سال 1400 است به نوجوان ها توصیه کنید.
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران