کتاب بزرگ شدن در سپیدان نشر راه یار
- ناشر : راه یار
- تعداد صفحه : 136
- قطع کتاب : رقعی
- نوع جلد : نرم
- سال چاپ : 1402
- دسته بندی : داستان و رمان نوجوان
- شابک : 9786227629460
محصولات مرتبط
کتاب داستان بزرگ شدن در سپیدان؛ براساس نقاشیهای کودکان محاصره شده «فوع و کفریا» نوشته شده است.
شرایطی را تصور کنید که در آن، خدای نکرده دچار مشکلی شدهاید. هر مشکلی، مثلاً چه میدانم، وسط یک مهمانی دستتان را بدجور بریدهاید، خون از دستتان جاری شده و تا به خودتان بیایید و دستمالی، گازی، چیزی پیدا کنید، یک رد خون از خودتان به جا گذاشتهاید. بهسختی خونریزی را کمی مهار کردهاید، ولی چشمهایتان سیاهی میرود و عنقریب است که از حال بروید. ازآنجا که با این حال نمیتوانید رانندگی کنید، سراغ یکی از مهمانها که از قبل او را میشناسید میروید و آهسته میگویید: «ببخشید، میشه من رو به درمانگاه برسونید؟»
ولی مهمان مذکور چنان گرم خوشوبش با دیگران است که اصلاً متوجه شما نمیشود. یک بار دیگر، این بار قدری بلندتر، سؤالتان را تکرار میکنید. باز هم بهجز صدای خنده، پاسخی نمیشنوید. کمکم زانوهایتان دارد سست میشود. به دستتان نگاه میکنید و میبینید که خون، پانسمان موقتتان را خیس کرده و دارد روی زمین میچکد. چند بار گلویتان را صاف میکنید و صدایتان را بالاتر میبرید، ولی هیچ. اعصابتان خرد میشود و داد میزنید: «هیچکس نمیخواد به داد من برسه؟»
ولی باز هم هیچ. بهتزده سر جایتان میایستید و به مهمانیای که دورتان در جریان است نگاه میکنید. درد این بیتوجهی همهطرفه، احتمالاً خیلی سنگینتر و سختتر از درد زخمی است که برداشتهاید. همانطور که از حال میروید، تلاش میکنید بفهمید که آخر چرا حتی یک نفر هم به دادم نرسید؟
زمانی که شما از حال رفتهاید، دوستتان از سرویس بهداشتی برمیگردد و با وحشت تمام، شما را میبیند که خونین و مالین، درازبهدراز کف زمین افتادهاید. سریع بلندتان میکند و داخل ماشین میگذارد تا به درمانگاه بروید. او در تمام طول مسیر از خودش میپرسد: «چهطور من حتی نفهمیدم دوستم در چنین وضعیتیه؟!»
خواندن «بزرگ شدن در سپیدان» چنین تجربهای بود.
البته من در جایگاه همان دوستی بودم که خیلی دیر از سرویس بهداشتی برگشت و دوستش را در مهمانی ندید و بعد از کلی تماس و جستوجو، او را روی تخت بخش اورژانس درمانگاه دید و تمام مدت، ساکت و مات و مبهوت، فقط نگاهش کرد.
در کتاب بزرگ شدن در سپیدان، از دریچۀ چشم دو کودک به دنیای اطرافشان که توسط سپاهیان شیطان محاصره شده، نگاه میکنیم. دنیایی که خاکستری است، آب و غذا در آن بهسختی پیدا میشود، بچهها نمیتوانند به مدرسه بروند و پدرها و برادرها میروند برای مبارزه و بعد از مدتهای طولانی برمیگردند -یا هرگز برنمیگردند-. «سوده» که چهار سالی از «سعید» بزرگتر است، رؤیای دونده شدن و شرکت در المپیک را دارد تا آرزوی دیرینۀ پدرش را برآورده کند. مادر بچهها یک روز قبل از بیرون رفتن، به آنها یادآوری میکند که اگر صدای فیل شنیدند، در زیرزمین همسایهشان پناه بگیرند، ولی وقتی مادر از خانه بیرون میرود و صدای فیل بلند میشود، بچهها فرصتی برای بیرون رفتن از خانه ندارند و بهجای آن در صندوقچۀ قدیمی پدربزرگ که گوشۀ اتاق است پنهان میشوند. درون صندوقچه ناگهان راهی سحرآمیز به سرزمینی دیگر پیدا میکنند؛ سرزمین سپیدان. جایی سرسبز با آب فراوان و میوههای رنگارنگ. فقط یک مشکل وجود دارد. کسی نمیتواند از آن میوهها بچیند و از آنها استفاده کند. بچهها خیلی زود میفهمند که ساکنان سپیدان هم مثل خود آنها مورد حملۀ دشمن واقع شدهاند، دشمنی که خانهها و زمینها و باغهایشان را از آنها گرفته و قدشان را هم کوچک و کوتاه کرده است. سوده و سعید خیلی زود به کمک بچههای سپیدانی، راه برگشت به خانه را پیدا میکنند و مادرشان را از نگرانی درمیآورند، ولی فکر سپیدان و آن میوههای رنگارنگی که دیده بودند، رهایشان نمیکند. سعید درک نمیکند که چرا آنها باید ناهار، آبگوشتِ چای بخورند وقتی در سپیدان، آنهمه چیز خوشمزه برای خوردن وجود دارد.
بزرگ شدن در سپیدان به شکلی روان و قابل فهم برای گروه سنی نوجوان نوشته شده است. تعلیقش بهاندازۀ کافی است و بهخوبی میتواند مخاطب را با خود همراه کند. یکی از بزرگترین نقاط مثبت کتاب، تصاویر زیبا و زندۀ آن است که به نظرم موفق شده تا حد زیادی از تلخی ماجرا بکاهد. یک غافلگیری تلخ و شیرین هم در صفحات پایانی کتاب وجود دارد که من از آن بیخبر بودم و با خواندنش حسابی به فکر فرو رفتم.
شاید نتیجهگیری نهایی داستان کمی زیادی واضح باشد و توی ذوق بزند. ترجیح میدادم این بهاصطلاح پیام اخلاقی، قدری بیشتر در لفافه پیچیده میشد. البته استعارههای جالب و زیرکانهای در سطح داستان جا خوش کرده است.
همواره در مواجهه با این دست داستانها از خودم میپرسم که واقعاً هدف من از مطالعه چیست؟ آیا چیزی جز آشنایی با زندگیهای متفاوت و انسانهای گوناگون است؟ اگر چنین کتابی نوشته نشده بود، شاید تا آخر عمرم هرگز از وقوع چنین اتفاقی، آن هم درست کنار گوشم خبردار نمیشدم. و بهنظرم این خبردار شدن مهم است؛ زیرا باعث تغییر دید ما به دنیا و آدمها و وسیعتر شدن دامنۀ آن میشود. برای همین بهنظرم خواندن بزرگ شدن در سپیدان بههیچوجه خالی از لطف نیست.
به قلم "فاطمه حیدری"
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران