پسربچهی کتاب «زود باش!» مدام در حال دویدن و از این طرف به آن طرف رفتن است. حتی بیدار شدن از خواب هم برای پسرک داستان به این معناست که باید عجله کند، چون دیرش شده است. وقتیکه ساعتش زنگ میزند، پسرک، در اتاقی شلوغوپلوغ، با هراس از خواب بیدار میشود. عینکش را به چشم میزند و درحالیکه انگار از تمام دنیا عقب مانده است، تند و تند از پلهها پایین میآید. او آنقدر عجله دارد که متوجه نمیشود وسایلش از کیفش بیرون میریزد و در نهایت هم با همان حال از خانه بیرون میرود. در خیابان، چهرهی بچهها از پنجرههای اتوبوس زردرنگ مدرسه پیداست که میخندند و خوشحالاند. اما پسرک داستان ما اصلاً خوشحال نیست، چون خیلی عجله دارد؛ انگار همیشه از چیزی عقب است. این در حالی است که چهرهی او در سنین پایینتر در قابِ عکس توی خانه بشاش و خندهروست… اما یکباره اتفاقی میافتد و انگار تمام دنیا میایستد! یعنی چه اتفاقی افتاده است؟
زیاد پیش میآید خودمان را در حالی پیدا کنیم که مانند پسربچهی کتاب «زود باش!» و سگش هراسان و باعجله به دنبال جریانهای زندگی میدویم. انگار چیزی درونمان ما را به سریعتر رفتن وامیدارد. در این لحظات، باید صدایی باشد که بگوید: «ایست!» آنوقت است که با کمی مکث و چند نفس عمیق، دنیا روی دیگرش را نشان ما میدهد. آهسته زندگی کردن برای همهی ما فرصتی مغتنم برای لذت بردن از زندگی و جزئیات شگفتانگیزش است. این همان فرصتی است که با خواندن این کتاب میخواهیم به خودمان یادآوری کنیم. شاید دفعهی بعدی وسط عجله کردنهای روزمره صدایی در ذهن ما بگوید: «ایست! دنیا پر از زیباییهای کوچک و بزرگ است که دیدن آنها فقط با آهستگی ممکن میشود.» در حقیقت، کتاب لذتبخش «زود باش! کتابی دربارهی آهسته زندگی کردن» است.
کیت دوپیراک (1975–2018) عاشق نوشتن برای بچهها بود. او معلم، متخصص خواندن و دستیار مشاور منطقهای پنسیلوانیای غربی بود و در طول زندگیاش، کتابهای جذاب و مفهومی خوبی برای کودکان نوشت. تصویرگری خوب کریستوفر سیلاس نل در این کتاب، احساس هراس و عجله و سپس آرامش و سکون را به خوبی به مخاطب کودک منتقل میکند.
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران