کتاب «کرمی که هیولا شد» داستانی از جعفر توزنده جانی است.
«کرمی که هیولا شد»، داستان کرمی است که سروکلهاش در کیف مجید پیدا شده است. مجید دو تا کیف دارد. هربار که میخواهد به مدرسه برود یکی از کیفهایش را برمیدارد و آن یکی را بدون اینکه تمیز و خالی کند، میگذارد توی کمد. مادرش به او میگوید شلخته! همیشه هم او را میترساند که اگر کیفش را تمیز نکند و همینطوری با آت و آشغالها ولش کند، کرم میگذارد!
مجید هم اهمیتی به حرفهای مادرش نمیدهد اما یک روز وقتی کیفش را خالی میکند، کرم را میبیند. این کرم کمکم باعث میشود تا خانوده مجید مشهور شوند و حسابی پولدار!
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران