معرفی کتاب کلوچه های خدا

همه ما با سوال‌های ناگهانی بچه‌ها درباره خدا و مرگ و گاهی حتی شهادت غافل‌گیر می‌شویم. برای چند لحظه نمی‌دانیم چطور این مفهوم‌های بزرگ را اندازه فهم یک بچه ساده کنیم و برایش بگوییم. اما خانم کلر ژوبرت با کتاب‌های خوشرنگ و ساده‌اش دست خانواده‌ها را درانتخاب باز گذاشته است.

«کلوچه‌های خدا» یکی از همین انتخاب‌های خوب است که تازه بعد از خواندنش می‌فهمید حتی برای بزرگترها هم پر از حس شیرین رفاقت با خداست. ماجرا این است که خرس کوچولو وقتی صبح یک روز بهاری بیدار می‌شود و قشنگی آسمان و دشت را می‌بیند تصمیم می‌گیرد از خدا قدردانی و او راخوشحال کند. اما چطور؟!

همانطور که از اسم داستان پیداست کلوچه‌های خوشمزه خرسی توی یک سبد کوچک راهی می‌شوند تا روی تپه به دست خدا برسند. وقتی هنوز خرسی مشغول پختن کلوچه‌هاست با دوستش جوجه تیغی از این تصمیم حرف می‌زند و جوجه تیغی فکر تازه‌ای را با خرسی در میان می‌گذارد. او می‌گوید خدا مهربانی کردن را بیشتر از هرکار دیگری دوست دارد. اما خرسی دلش می‌خواهد کلوچه‌های گرم و خوشمزه‌اش را به دست خدا برساند و مهربانی را کار سختی می‌داند که بنظرش بعدا هم می‌شود انجام داد.

شما چه فکر می‌کنید؟ خرسی موفق می‌شود از خدا قدردانی کند؟ اگر توی راه دوستانش را ببیند و بوی کلوچه حسابی آنها را گرسنه کند هنوز هم می‌تواند کلوچه‌ها را برای خدا ببرد و خوشحالش کند؟ تازه یک خانواده بزرگ موش صحرایی هم توی راه خرس کوچولو هستند که حسابی گرسنه‌اند.

تصویرگری زیبای قصه به همراه سادگی آن، فضای خوبی برای درک بچه ها از دوستی با خدا فراهم می‌کند. علاوه بر این داستان هدیه‌های دیگری هم برای بچه‌ها دارد، مهربانی کردن و از خودگذشتگی، مشورت گرفتن و دلسوزی،  همه اینها در دل این ماجرای شیرین جا شده است و بچه‌ها بدون اینکه خسته شوند پای ماجرای خرسی می‌نشینند تا با بوی خوش کلوچه‌هایش کیفور شوند و دستشان را توی دست خدای مهربان بگذارند.

به قلم "حکیمه‌سادات نظیری"