loader-img
loader-img-2
بنر بالا - خرید قسطی
پاتوق کتاب

کتاب پیامبران اولوالعزم 5: پیامبر گل سرخ (حضرت محمد (ص)) نشر جمال

5 / 5
like like
like like


معرفی کتاب پیامبر گل سرخ

«پیامبر گل سرخ» داستان زندگی پیامبری است که همیشه بوی گل سرخ می داد. پیامبر مهربانی که آخرین پیامبر خدا بود. «پیامبر گل سرخ» به قلم روان و زیبای مسلم ناصری نوشته شده و تصویر‌گری رضا مکتبی به جذابیت آن افزوده‌است.  پیامبر گل سرخ یک پیشنهاد مناسب برای کودکان 8 تا 12 سال است.

داستان کتاب پیامبر گل سرخ

پدربزرگ نوه اش را در آغوش گرفت و گفت:«کاش زنده بودی و پسرت را می‌دیدی، عبدالله!». عبدالله پسر عبدالمطلب، بزرگ خاندان قریش بود که به سفری رفته‌بود، در راه بیمار شده و بدون دیدن پسرش از دنیا رفته‌بود. محمد (ص) که به دنیا آمد بوی گل سرخ می‌داد. روز‌ها می‌گذشت و نوه کوچک عبدالمطلب بزرگ می‌شد. محمد (ص) شش ساله بود که مادرش را از دست داد. حالا نه پدر داشت و نه مادر، اما خدا را داشت و حلیمه را که دایه مهربان او بود. پدربزرگ هم او را بسیار دوست داشت و هر روز به دیدنش می‌آمد. محمد (ص) بزرگ‌تر شد و جوانی حکیم، باهوش، امین و راستگو شد. حکمت او حتی پیرها را نیز به تحسین وا می‌داشت. خدیجه که ثروتمندترین زن مکه بود، کاروان تجاری خود را به محمد (ص) سپرد تا به شام ببرد. چندی بعد آن دو باهم ازدواج کرده و صاحب دختری شدند. یک روز که محمد (ص) در غار مشغول عبادت بود، صدایی شنید:«بخوان به نام پروردگارت...» محمد (ص) ترسید ولی صدا آرامش عجیبی داشت. صدا با مهربانی گفت:«نگران نباش، من جبرئیل هستم که از طرف خدا آمده ام. تو به پیامبری انتخاب شده‌ای.»

در ادامه کتاب «پیامبر گل سرخ» داستان هایی از زندگی پیامبر از ورود به یثرب، مهربانی ایشان با مردم و بازی با بچه ها با توصیفات زیبا و تصاویر جذاب آورده شده است. آخرین داستان کتاب نیز داستان پر کشیدن گل سرخ از میان ما انسان هاست. 

فرزند شما با خواندن این مجموعه با ویژگی های مثبت رسول خدا مثل مهربانی، صبوری، حکمت و... که سبب محبوبیت نزد مردم شده‌بود، آشنا می‌شود.

بخشی از متن کتاب پیامبر گل سرخ

نه شب بود نه روز هوا کمی روشن شده بود. ستاره‌ها هنوز سوسو می‌زدند. نسیم آرام می‌وزید تک بوته‌ی خار دم غار تکان می‌خورد. چهچه پرنده‌ای سکوت کوه را شکست. جبرئیل به نرمی بال‌هایش را تکان داد و روی بلندی قله ایستاد همه جا ساکت بود تنها زمزمه‌ی محمد شنیده می‌شد. جبرئیل بال زد و به طرف غاری رفت که در دامنه‌ی کوه سیاه بود. لحظه‌ای ایستاد و به قرص ماه نگاه کرد و نسیم در بال‌های او پیچید در گوشه‌ی غار ایستاد محمد سر بر خاک داشت و زیر لب زمزمه می‌کرد جبرئیل به غار گرمی بخشید نسیم غار را پر از بوی گل سرخ کرد محمد سر بلند کرد گونه‌هایش خیس بود. حس کرد کسی همان نزدیکی است؛ ولی هیچ کس را ندید. بلند شد و دست به دهانه‌ی غار گرفت و به آسمان نگاه کرد روشنایی سحر گوشه‌ی آسمان را سفید کرده بود صدایی شنید برگشت به غار به اطراف به دقت نگاه کرد بوی خوشی غار را پر کرده بود ولی کسی نبود. در تاریکی به طرف مشکی رفت که آبش تمام شده بود سی روز بود که این بالا بود.

به قلم «فاطمه‌معصومه منیری»

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "پیامبران اولوالعزم 5: پیامبر گل سرخ (حضرت محمد (ص))" می نویسد
۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک