آقاجان (آقا سید) که پیشنماز مسجد است، میخواهد به جبهه برود. ریحانهسادات 9 ساله حرفهای پدر و مادرش را در مورد جبهه رفتن آقاجان میشنود و پوتینهای آقاجان را پنهان میکند تا آقاجان به جبهه نرود. پدر میفهمد که ریحانهسادات پوتینها را برداشته و به او میگوید اگر من به جبهه نروم فردا دوستهایت میگویند آقاجانت از جنگ میترسد. آقاجان به جبهه میرود و برای ریحانه نامه مینویسد. بعد از دو ماه که از رفتن آقاجان به جبهه میگذرد و دیگر خبری از نامههای آقاجان نیست، دایی به جبهه میرود تا خبری از آقاجان بگیرد. اما یک ماه میگذرد و خبری از دایی و آقاجان نمیشود تا اینکه دایی خبر میدهد که آقاجان را پیدا کرده و باهم از جبهه برمیگردند. اما برای آقاجان اتفاقی افتاده است که ریحانه را درگیر ماجراهای جدیدی میکند.
کتاب رمان گوشوارههای آلبالویی برای گروه سنی دبستان با موضوع دفاع مقدس و خانوادههای جانبازان نوشته شده است. در این رمان مخاطب کودک و نوجوان با حال و هوای سالهای جنگ و خانوادههایی که پشت جبهه فعالیت میکردند آشنا میشود.
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران