loader-img
loader-img-2
بنر بالا - خرید قسطی
پاتوق کتاب
آشنایی با بهترین سفرنامه های ایرانی

آشنایی با بهترین سفرنامه های ایرانی

امروزه برای سفر کردن راه‌های متنوعی وجود دارد و یکی از آن‌ها هم خواندن سفرنامه است. سفرنامه‌ها می‌توانند به درد عده‌ی زیادی از مردم بخورند.
می‌خواهید به یک جای جدید سفر کنید اما نمی‌دانید کجا؟ سفرنامه بخوانید.
محل سفرتان را انتخاب کرده‌اید ولی می‌خواهید پیش از سفر اطلاعات بیشتری راجع‌ به آن کسب کنید؟ سفرنامه بخوانید.
وقت و حوصله و پول برای سفر کردن ندارید؟ سفرنامه بخوانید.

خواندن سفرنامه به چه دردی می‌خورد؟

سفرنامه‌ها از قدیم‌الایام، راهی برای آشنایی با جاهای ناشناخته و بیشتر یاد گرفتن درباره مکان‌های آشنا بوده‌اند. مثل ماشینی که می‌توانید سوارش شوید و همان‌طور که در شهر کویری‌تان نشسته‌اید، به سواحل خوش‌آب‌وهوای جهان سفر کنید و نسیم دریا را روی پوستتان حس کنید، یا مثلا میان جنگل‌های تاریک و پردرخت قدم بزنید. می‌توانید زندگی آدم‌های غریبه در کشورهای غریبه را تماشا کنید و غذاهایشان را بچشید و در پارک‌هایشان قدم بزنید. البته که همیشه گفته‌اند شنیدن کی بود مانند دیدن؛ ولی خواندن بحثش کلا جداست و گاهی حتی از دیدن هم جلو می‌زند.

در طی تاریخ، سفرنامه‌ها باعث تغییرات زیادی در نوع اداره‌ی کشورهایی مانند ایران شده‌اند و نمی‌شود تاثیر آن‌ها را روی جنبه‌های مختلف زندگی مردم، نادیده گرفت. سفرنامه‌هایی که آدم‌ها از سفرهای خارجشان می‌نوشتند و افراد را به فکر می‌انداخت که پس چرا کشور ما فلان است و بیسار نیست، یا سفرنامه‌هایی که از شهرهای داخلی نوشته می‌شدند و اوضاع زندگی اقوام و افراد مختلف در سراسر کشور را به سمع و نظر پایتخت‌نشینان می‌رساندند. یا سفرنامه‌هایی که برخی مستشرقان از کشورهای ما نوشته‌اند و حالا با کنار هم گذاشتن مشاهدات آن‌ها و اطلاعات خودمان، می‌توانیم تصویر بهتری از گذشته‌ی خودمان رسم کنیم. حتی به عنوان یک انسان سفرگریز، می‌توانم همین‌طور در ستایش سفرنامه‌ها بگویم و بگویم. البته که باید در نظر داشت خود این سفرنامه‌ها هم انواع مختلفی دارند؛ داخلی یا خارجی و با سبک‌های نوشتار مختلف و... من تلاش کرده‌ام چند تا از بهترین سفرنامه‌های ایرانی (یعنی نوشته‌شده توسط نویسنده‌های ایرانی) با ویژگی‌های متنوع را گرد‌آوری کنم و این‌جا درباره هرکدام چند خطی بنویسم.
این شما و این هم فهرست ده‌گانه‌ای از بهترین سفرنامه‌های ایرانی، بدون هیچ ترتیب مشخصی.

فهرست بهترین سفرنامه های ایرانی

1- آنجا که باد کوبد: سفرنامه و عکس های باکو به همراه سفرنامه دوما در محرم قفقاز

آنجا که باد کوبد، برای من علاوه بر فهرست بهترین سفرنامه‌های ایرانی، در فهرست متفاوت‌ترین سفرنامه‌های ایرانی هم قرار می‌گیرد. البته که شاید خوانندگان این مطلب، نظر دیگری داشته باشند. متفاوت را از آن جهت می‌گویم که در آنجا که باد کوبد، قصد نویسنده فقط سفر به یک کشور و شناخت بهتر آن نبوده، بلکه معصومه صفایی‌راد عمدا قصد می‌کند در ایام محرم به آذربایجان و باکو سفر کند و نگاهی به رسم و رسوم خاص این روزهای خاص بیندازد که به سفرنامه‌ی او، یک چاشنی آیینی هم اضافه کرده. 

نویسنده‌ی کتاب آنجا که باد کوبد، به کشوری سفر کرده که نه‌تنها در همسایگی ماست، بلکه زمانی جزء کشور ما بوده. در طی این سفرنامه، هم نویسنده و هم خواننده گه‌گاه از خود می‌پرسند که «اگر هنوز هم ما همه یک کشور بودیم، چه اتفاقی می‌افتاد؟» که سوال جالبی هم هست. همان‌طور که در کوچه و پس‌کوچه‌های باکو قدم می‌زنیم و مسجدهای مختلف را می‌بینیم و از وسط بازار گذر می‌کنیم، نمی‌توانیم جلوی خودمان را بگیریم و مدام هردو کشور را باهم مقایسه می‌کنیم. جالب است که دو کشور در عین شباهت‌های زیاد دینی، فرهنگی و اجتماعی که باهم دارند، تا چه حد متفاوت هستند.

یک چیزی که در حین خواندن آنجا که باد کوبد توجه من را جلب کرد، این بود که این سفر چه‌قدر ساده به نظر می‌رسد! یک دختر جوان در یک تصمیم سریع باروبندیلش را جمع می‌کند و می‌کوبد و تا باکو می‌رود تا ببیند که دهه‌ی اول محرم خارج از ایران چه حال و هوایی دارد. باعث شد خودم هم به این فکر بیفتم که کم‌کم وسیله‌هایم را جمع کنم و به یک طرفی سفر کنم، مخصوصا که نویسنده درباره خیلی از فوت‌های کوزه‌گری سفر کردن هم صحبت کرده بود که من پیش از این اصلا ازشان خبر نداشتم.

نویسنده در خلال روایت سفر خودش، قطعه‌هایی از سفرنامه‌های دوران قاجار هم آورده که لطف خواندن آنجا که باد کوبد را بیشتر کرده‌اند. جالب است که گاهی نظر آدم‌هایی که سال‌ها پیش از ایران به آذربایجان رفته‌اند درست مشابه نظر نویسنده است و گاهی کاملا متفاوت. موقع خواندن آنجا که باد کوبد، به یک سفرنامه‌ی کوتاه دیگر هم بر می‌خوریم که نظر خیلی خواننده‌ها را به خودش جلب می‌کند: مشاهدات الکساندر دوما (بله، همان نویسنده معروف) از مراسم عزاداری محرم در قفقاز!

نکته‌ی جالب دیگری که درباره این سفرنامه وجود دارد، این است که به سبب نزدیکی و همسایگی، هم آذربایجانی‌های زیادی هستند که در طی داستان خاطره‌ی سفرشان به ایران را می‌شنویم و هم نظر آن‌ها درباره ایرانی‌هایی که به کشور آن‌ها سفر کرده‌اند. روال هم همین است، گاهی خجالت می‌کشیم و گاهی مفتخر می‌شویم.

بخشی از کتاب آنجا که باد کوبد:

لحظه‌ی عبور از مرز داشتم به اسکار وایلد فکر می‌کردم که موقع ورود به آمریکا از او پرسیدند چیزی برای اعتراف داری و او گفت نبوغم! سرخوش به جواب وایلد بودم که خانم پلیس مامور مرز که چشمانش نشان می‌داد این موقع شب بدخوابش کرده‌ایم، نگاهی به سر و وضع من کرد و گفت:
- نه‌یه آذربایجانا گلیرسن؟
می‌گه برای چی به آذربایجان سفر می‌کنی؟
انتظار سوال درباره نبوغم را داشتم ولی این یکی را نه! مگر بقیه برای چی سفر می‌کردند؟ سر برگرداندم و به بقیه اتوبوس نگاه کردم. چند قدم پیش که مهر خروج از ایران به پاسپورت‌شان نشسته بود، طبق آیینی نانوشته سریع تغییر شکل و لباس داده بودند که هدف سفر را برای خانم پلیس روشن می‌کرد! برای من اما گویا ناخوانا بود و مخدوش. تنها چیزی که آن لحظه به ذهن و زبانم رسید، این بود:
- برای دیدن دوستم.

2- جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان

حالا که حرف از سفر به کشورهای همسایه شد، گفتم زمان خوبی‌ست که به یکی دیگر از بهترین سفرنامه‌های ایرانی اشاره کنم: جانستان کابلستان از رضا امیرخانی. همان‌طور که احتمالا حدس زده‌اید، امیرخانی در این کتاب از سفرش به افغانستان نوشته.

جانستان کابلستان در وهله‌ی اول، اکثر تصورات من از سفر و آن هم سفر خارجه را با خاک یکسان کرد. یعنی آدم تصور می‌کند برای همچین سفری، لازم است از چند هفته قبل برنامه‌ریزی شود و مسیرها مشخص شود و پول‌ها تبدیل شود و خلاصه هر کار دیگری که برای سفر لازم است. اما آقای امیرخانی طی یک اقدام شبه‌انتحاری، ناگهان دست اهل و عیال را می‌گیرند و سفر مشهد و زیارت امام رضا (ع) را تبدیل می‌کنند به سفر هرات و مزار شریف و کابل

افغانستان هم کشور دیگری‌است که تا مدتی قبل بخشی از ایران بوده و باز هم درگیری‌های ذهنی مشابهی با آذربایجان را به ذهن آدم می‌آورد. کشوری که مردمش گاه دغدغه‌هایی دارند خیلی شبیه ایرانی‌ها و تاریخی دیرینه دارند که ماجراهایش را همه باهم از سر گذرانده‌اند. البته که جانستان کابلستان در سال 1388 نوشته شده و قطعا افغانستان امروز با افغانستان آن روز تفاوت‌هایی دارد، اما به هر حال خواندن این کتاب لطف خاص خودش را دارد. بیشتر از این جهت عرض می‌کنم که خیلی کلیشه‌های ذهنی‌ای که ما از این کشور و مردمش داریم را درهم می‌شکند و بر بعضی از آن‌ها هم مهر تایید می‌زند. 

فکر می‌کنم نوشتن و خواندن سفرنامه‌ها در بعضی موقعیت‌ها، حائز اهمیت بیشتری می‌شود؛ مثلا در موقعیتی که کشور مقصد همسایه و هم‌زبان ماست که خیلی‌ها از ترس جانشان، جرئت سفر به آن را ندارند. 

گفتم هم‌زبان... زبان -یا بهتر بگویم، گویش- شیرین مردم افغانستان عنصر دیگری است که در جانستان کابلستان ردپای پررنگی از خود به جا می‌گذارد و احتمالا خواننده هم همچون نویسنده، نزدیک آخرهای کتاب کم‌کم فارسی را به سبک و سیاق افغانستانی‌ها صحبت می‌کند. 

لازم است اشاره کنم که جانستان افغانستان، تنها یک سفرنامه نیست. نویسنده که در این سفر با دانشگاهیان و صاحب‌نظران هم گفت‌وگوهایی دارد، در بین روایت ماجراهای سفرش مدام به شرایط اجتماعی و سیاسی کشور مبدا و مقصد هم گریز می‌زند. حتی در پایان کتاب، بخشی وجود دارد به نام انتخاباتیات که درباره اوضاع ایران و برخی همسایگانش در همان سال سفر است؛ کشورهایی که همزمان درگیر انتخابات‌های خودشان بوده‌اند.

خلاصه که اگر این موضوعات موردعلاقه‌ی شماست، شانس بهتان رو کرده و می‌توانید در جانستان کابلستان بخوانید و لذتش را ببرید. اگر هم موضوع موردعلاقه‌تان نیست، ایضا اشکالی ندارد. می‌توانید کتاب را بخوانید و بی‌خیال ضمیمه‌ی انتخابیات آن بشوید.

بخشی از کتاب جانستان کابلستان:

هربار وقتی از سفری به ایران برمی‌گردم، دوست دارم سر فروبیافکنم و بر خاک سرزمین‌م بوسه‌ای بیافشانم. این اولین بار بود که چنین حسی نداشتم. برعکس، پاره‌ای از تن‌م را جا گذاشته بودم پشت خطوط مرزی، خطوط بی‌راه و بی‌روح مرزی. خطوط «مید این بریطانیای کبیر»! پاره‌ای از نگاه من، مانده بود در نگاه دختر هشت ماهه... بلاکش هندوکش...

3- استامبولی: نوشته ها و عکس های سفر به استانبول

به نظرم الان وقت خوبی برای اشاره به استامبولی است. استامبولی نه‌تنها یکی از بهترین سفرنامه‌های ایرانی است، بلکه نویسنده‌اش، منصور ضابطیان هم یکی از بهترین سفرنامه‌نویس‌های ایرانی است.

ضابطیان در کتاب استامبولی، ماجرای سفرش به ترکیه را نوشته. ترکیه یکی از اولین مقصدهای سفر خارجی ایرانیان است و آدم با خودش فکر می‌کند که اصلا مگر خواندن درباره‌اش چه‌قدر می‌تواند جذاب باشد؟ ولی به نظرم آدم با خواندن این کتاب، به خوبی تفاوت یک توریست معمولی و یک مسافر حرفه‌ای را متوجه می‌شود. نویسنده در این سفرنامه، به جاهایی سر می‌زند و کارهایی می‌کند که وقتی من نوعی خودم را به جایش می‌گذارم، فکر نمی‌کنم به ذهنم می‌رسید انجام بدهم. اگر با دقت بخوانیم، این‌جا هم به برخی فوت‌های کوزه‌گری سفر کردن بر می‌خوریم که خوب است برای سفرهای خودمان به یاد بسپاریم.

همان‌طور که گفتم، سفرنامه‌ها انواع مختلفی دارند. مثلا در بعضی از بهترین سفرنامه‌های ایرانی و غیر ایرانی (که در ادامه این مطلب بیشتر به آن‌ها خواهم پرداخت) ما با آدم‌هایی طرفیم که می‌روند یک شهری یا یک مکانی را می‌بینند و از در و دیوارش یادداشت برمی‌دارند و ته و توی موزه‌هایش را هم درمی‌آورند. قطعا که آن دسته از سفرنامه‌ها هم در جای خود خوب هستند و اطلاعات زیادی به خواننده می‌دهند، ولی به نظر من یکی از ویژگی‌های خوب و جالب سفرنامه‌های ضابطیان، از جمله همین استامبولی، مراوده و ارتباط برقرار کردن با مردم محلی است. همان‌طور که خودش هم یک جای این کتاب می‌گوید: "تصویر شهرها بدون دانستن از زندگی مردمانش تصوری ناقص است. شهرها را فقط خیابان‌ها و ساختمان‌ها تشکیل نمی‌دهند. شهر فقط پل و موزه و کافه نیست. شهر از نبض آدم‌هاست که جان می‌گیرد. برای شنیدن شهرها باید صدای مردمش را شنید. برای دیدن شهرها باید چشم دوخت در عمق نگاه آدم‌هایش و نمی‌شود شهرها را فهمید، بدون آنکه با مردمانش معاشرت کرد"

خلاصه که خواندن استامبولی، برای هرکسی آورده‌ای دارد؛ چه تا به حال پایش به استانبول رسیده باشد و چه نه. به نظر من حتی شخصی که ساکن خود استانبول باشد هم می‌تواند نکات جالب‌توجهی را در این کتاب پیدا کند و از آن لذت ببرد.

بخشی از -مقدمه‌ی- کتاب استامبولی:

من یک کتاب به استانبول بدهکار بودم. استانبول نخستین شهری بود که مرا با جهانی فراتر از سرزمین خودم آشنا کرد و به زندگی امروزم، که با سفر معنا می‌شود، جان بخشید. استانبول در بیست‌وهفت‌سالگی‌ام مرا به خود فراخواند و نشانم داد که جهان شکل دیگری است. از آن سال‌ها تا این سفر بارها و بارها به استانبول سفر کردم اما هیچ‌وقت سفرم آن‌قدر طولانی یا آن‌قدر با فراغ بال نبود که بتوانم کتابی درباره‌ی آن بنویسم. اگر نگویم استانبول عجیب‌ترین شهری است که در زندگی‌ام دیده‌ام، دست‌کم می‌توانم ادعا کنم که یکی از عجیب‌ترین شهرهایی است که به آن سفر کرده‌ام. شهری بینابین سنتی چندهزارساله و مدرنیسمی اغراق‌شده که گاهی در اروپای غربی هم نمی‌شود نمونه‌اش را دید.

4- چادر کردیم رفتیم تماشا: سفرنامه عالیه خانم شیرازی

حیف است که در فهرست بهترین سفرنامه‌های ایرانی، به چادر کردیم رفتیم تماشا اشاره نشود. در این کتاب ما سفرنامه را نه تنها از زبان فردی که در زمان قاجار زندگی می‌کرده، بلکه از زبان یک زن می‌شنویم که در نوع خودش می‌توان گفت کم‌سابقه است. امروزه خانم‌های نویسنده قهار زیادی در جامعه ما وجود دارند، ولی در آن زمان، قطعا این‌طور نبوده.

در کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا که خودش جلد اول از مجموعه‌ی سفرنامه‌های قدیمی زنان است، ما داستان سفر عالیه خانم شیرازی را می‌خوانیم. این سفر طولانی و پرفراز و نشیب، از کرمان شروع شده، سپس به بمبئی و در آخر هم به شهرهای زیارتی عربستان و عراق ختم می‌شود.

اگر کمی دقت کنیم، می‌بینیم که در ادبیات قبل از مشروطه‌ی ایران خیلی خبری از زن‌ها نیست و اساسا کسی به آن‌ها اهمیت خاصی نمی‌دهد. به نظر من یکی از نقاط قوت کتاب‌هایی همچون چادر کردیم رفتیم تماشا، این است که چراغ‌قوه را برداشته‌اند و نورش را انداخته‌اند روی زندگی کسانی که مدت‌ها به آن‌ها بی‌توجهی شده. حالا این‌که سفرنامه هم هست و به زبان خود فرد نوشته شده هم که دیگر می‌شود نور علی نور! البته که باید در نظر داشت عالیه خانم یک زن عوام ساده نبوده و حتی بعد از همین سفر مذکوره در این کتاب، مدتی را هم در دربار ناصری سپری کرده است. اما به هر حال خواندن ماجراهای سفر چنین زن جسوری، می‌تواند جالب باشد. 

نویسنده‌ی این سفرنامه‌ هم در خلال روایت ماجراهای سفر، به نکات و روزمرگی‌هایی اشاره کرده است که شمایی از جامعه‌ی آن روز ایران و مناسبات سیاسی و اجتماعی آن به ما می‌دهد. زبان کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا، طبعا صد درصد مطابق با فارسی معیار امروز ما نیست، اما به گونه‌ای هم نیست که کتاب را سخت‌خوان کرده باشد یا آن را از دایره درک مخاطب امروزی خارج کرده باشد. پس به نظرم با خیال راحت بخوانیدش و به هرکسی که دوست داشتید هم پیشنهادش بدهید. 

بخشی از کتاب چادر کردیم رفتیم تماشا:

صبح پنج‌شنبه الحمدلله راه پیدا شد. از جده بلدی آمد و کشتی را از میان کوه‌ها رد کردند. دو سال قبل از این کشتی به کوه خورده بود، غرق شده بود. دکل‌هایش از آب بیرون بود. تا این‌که الحمدلله رسیدیم به جده. بکاره آوردند، نشستیم در بکاره، آمدیم کناره‌ی دریا. جمعیت زیادی از عثمانی و غیرهو فرنگی بودند. ما اسیرها را آوردند توی دروازه نگاه داشتند. یک طرف صندلی‌ها، نیمکت‌ها گذارده‌اند. همه عثمانی‌ها نشسته‌اند، تذکره می‌گیرند، می‌دهند. یک طرف مزغانچی‌ها نشسته‌اند با طبل و مزغان. سربازها دور تا دور ایستاده‌اند. به خاطرم آمد عیال حضرت سیدالشهدا (ع). الهی بمریم برای دل‌شان که چه‌قدر سخت برای ایشان گذشته. خلاصه تذکره به ما دادند، مرخص فرمودند. چند قدمی آمدیم باز جلوی ما را گرفتند. تذکره‌ها را گرفتند، گوشه آن‌ها را پاره کردند، باز دادند به ما، گفتند بروید. شخصی جلوی ما افتاد، ما را برد منزل خودش. خانه‌های آن‌‌جا هم مثل خانه‌های بمبئی همه چوبی. بازارها همه مثل بازارهای بمبئی.

5- سن پترزبورگ موزیکانچی دارد: سن پترزبورگ به روایت مسافران دوره قاجار

فکر می‌کنم زمان مناسبی باشد برای اشاره کردن به یکی دیگر از بهترین سفرنامه‌های ایرانی، یعنی سن پترزبورگ موزیکانچی دارد. این سفرنامه هم مربوط است به مشاهدات مسافران زمان قاجار و بخشی است از مجموعه‌ی تماشای شهر.

در کتاب سن پترزبورگ موزیکانچی دارد، ما سفرنامه‌های متعددی می‌خوانیم از افرادی که در زمان قاجار به روسیه و سن پترزبورگ سفر کرده‌اند. دو سفرنامه‌ی شخص شخیص ناصرالدین‌شاه از دو سفرش به این شهر و دیار دوست و تقریبا همسایه، در کتاب سن پترزبورگ موزیکانچی دارد یافت می‌شود.

از آن‌جایی که اکثر مسافرانِ نویسنده‌ی این سفرنامه‌ها افراد درباری هستند، ما می‌توانیم سرکی به زندگی خاندان سلطنتی هر دو کشور بیندازیم و هم بفهمیم که دربار ایران چه‌طور سفر می‌کرده‌اند و هم این‌که روس‌ها چه‌طور از آن‌ها استقبال می‌کرده‌اند. می‌توانیم سری هم به درون کاخ آرمیتاژ و انواع موزه‌های مشهور روسیه بیندازیم و خلاصه از این نظر، سرمان گرم است.

نکته‌ای که درباره‌ی کتاب استامبولیِ منصور ضابطیان و ارتباط او با مردم شهر گفتم را به یاد دارید؟ خب، این همان چیزی است که در این کتاب نمی‌گویم اصلا نیست، ولی کم‌تر مشاهده می‌شود. بیشتر مسافران کتاب سن‌پترزبورگ موزیکانچی دارد، از مناسبات دربار و ساختمان‌ها و اشیای قیمتی درون موزه‌ها صحبت می‌کنند و از حال و احوال خاندان سلطنتی روسیه و نمایش‌های باشکوه و جذابی که اشراف روسیه تماشا می‌کنند. البته که ما اطلاعاتی درباره آب‌وهوا هم به دست می‌آوریم و گاهی که از بین شهرهای مختلف عبور می‌کنند، گریزی هم به زندگی مردم و شرایط سیاسی‌ و اجتماعی روسیه‌ی آن زمان زده می‌شود، ولی قطعا نمی‌شود از سفرنامه‌های این کتاب انتظار گفت‌وگو با مردم محلی و چیزهایی از این دست را داشت. با در نظر گرفتن زمان نگارش سفرنامه‌ها و خود افراد نویسنده، چیز عجیبی هم نیست و اتفاقا خیلی خواننده‌ها این نوع سفرنامه را ترجیح می‌دهند.

در این کتاب‌ تلاش شده حتی‌الامکان لحن و سبک نوشتار نویسنده‌ی اصلی حفظ شود، اما در عین حال نشانه‌گذاری و پاراگراف‌بندی آن به گونه‌ای باشد که مخاطب امروزی بتواند با راحتی بیشتری متن را دنبال کند. برای تک‌>توک واژگانی که ممکن است در فارسی امروز متروک شده باشند هم واژه‌نامه‌ای در انتهای کتاب وجود دارد. خواندن نثر دوره‌ی قاجار ممکن است برای برخی خوانندگان قدری سخت‌تر باشد، اما در عین حال جذابیت‌های خودش را هم دارد که زمان و انرژی صرف‌شده‌ی مضاعف را جبران می‌کند.

بخشی از سفرنامه‌ی ناصرالدین‌شاه، «بازی بی‌مزه‌ی طولانی»:

خلاصه رفتیم به تماشای ارمیتاژ، رئیس آنجا که اسمش کیدیانوف و هم رئیس تماشاخانه‌ها و مرد پیری‌ست حضور داشت، یکی یکی اسباب‌ها را نشان می‌داد. اتاق‌هایی که پرده‌های صورتی و مجسمه‌های مرمر و حوض‌های بزرگ و کوچک از سنگ‌های قیمتی سیبری و غیره داشت و اغلب ستون‌ها یکپارچه‌ی سنگ قطور بلند که از سنگ‌های ممالک فنلاند است، میزهایی که از سنگ‌های الوان خاتم‌سازی شده، میزها و گلدان‌های ملخیت که سنگ سیبری است، انواع چیزهای عجیب و غریب باتماشا، به خصوص اشکال مجسمه مرمر به هیئت‌های مختلفه از زن و مرد و بچه‌ی ایستاده و خوابیده ساخته بودند که شخص حیرت می‌کرد. یک زن بزرگ ایستاده‌ی بسیار خوشگل بود که شخص می‌توانست سه روز نشسته، آن را تماشا کند.

6- خسی در میقات

خسی در میقات نه‌تنها یکی از بهترین سفرنامه‌های ایرانی، بلکه یکی از معروف‌ترین آن‌ها هم هست. سفرنامه‌ی جلال آل‌احمد از روزهای حج. با خودم گفتم حیف است آدم این‌همه بنویسد و حرفی از جلال آل‌احمد و سفرنامه‌هایش به میان نیاید.

سفر حج، از آن سفرهایی نیست که آدم معمولی به آن فکر کند و سفرنامه نوشتن به ذهنش بیاید؛ ولی آل‌احمد هم آدم معمولی نبوده. به نظر من حتی ایده‌ی این‌که نظرات فردی که عضویت در حزب توده و گریزان شدن از دین را به خود دیده، درباره سفری مانند حج چیست؛ می‌تواند جالب باشد. البته که دکتر علی شریعتی درباره خسی در میقات می‌گوید: «اگر کسی ادوار زندگی آل احمد را نداند و آل احمد خسی در میقات را با آل احمد سال‌های 24 و 25 - که توده‌ای شده بود - مقایسه کند، نمی‌تواند بپذیرد نویسندۀ سفرنامۀ حج، هم او باشد.»

جلال در این کتابش فقط مشاهده‌گر صرف نبوده و در بین روایت ماجراهای سفرش، از عقاید خودش هم حرف زده. عقایدش در زمینه مذهب و اوضاع سیاسی و اجتماعی؛ و همه‌ی این‌ها را آغشته کرده به قدری چاشنی روشن‌فکری. خلاصه که آل‌احمد که ذاتا نویسنده است، در این سفر هرجا که توانسته قلم دست گرفته و نوشته و نوشته تا یکی از بهترین سفرنامه‌های ایرانی در حوزه حج را خلق کند و در نهایت هم اسمش را بگذارد خسی در میقات؛ تا برای سال‌ها آدم‌ها بخوانند و بشنوند و لذت ببرند و به فکر فرو بروند. و مگر رسالت ادبیات آن هم از نوع سفرنامه، اصلا چیزی غیر از این است؟

بخشی از کتاب خسی در میقات:

سقف آسمان بر سر، و ستاره‌ها چه پایین، و آسمان عجب نزدیک، و عقرب سخت رو به‌ رو نمایان. و هی باد خوردیم (بین 80 و 100 می‌راند) و هی مچاله شدیم. و مسئولیت پاییدن دایی پیرمرد که چرتش می‌برد و ممکن بود سرش بخورد به پشتی صندلی ردیف پیش. و من هیچ شبی چنان بیدار نبوده‌ام و چنان هشیار به هیچی. زیر سقف آن آسمان و آن ابدیت، هرچه شعر که ازبر داشتم خواندم- به زمزمه‌ای برای خویش - و هرچه دقیق‌تر که توانستم در خود نگریستم تا سپیده دمید. و دیدم که تنها «خسی» است و به «میقات» آمده است و نه «کسی» و به «میعاد» ی. و دیدم که «وقت» ابدیت است، یعنی اقیانوس زمان. و «میقات» در هرلحظه‌ای و هرجا. و تنها با خویش؛ چراکه «میعاد» جای دیدار تست با دیگری، اما «میقات» زمان همان دیدار است و تنها با «خویشتن». و دانستم که آن زندیق دیگر میهنه‌ای یا بسطامی چه خوش گفت وقتی به آن زائر خانه‌ی خدا در دروازه‌ی نیشابور گفت که کیسه‌های پول را بگذار و بدور من طواف کن و برگرد. و دیدم که سفر وسیله‌ی دیگری است برای خود را شناختن. این‌که «خود» را در آزمایشگاه اقلیم‌های مختلف به ابزار واقعه‌ها و برخوردها و آدم‌ها سنجیدن و حدودش را به‌دست‌آوردن که چه تنگ است و چه حقیر است و چه پوچ و هیچ.

7- الی...: سفرنامه شامات و حدود سرزمین های اشغالی

مورد بعدی در فهرست بهترین سفرنامه‌های ایرانی، الی...: سفرنامه شامات و حدود سرزمین های اشغالی است، نوشته‌ی فائضه غفار حدادی. الی...: سفرنامه شامات و حدود سرزمین های اشغالی هم از جهت مقصدش کمی متفاوت است. کشور لبنان، جایی نیست که خیلی‌ها برای سفر اول یا دوم یا سومشان به خارج به آن فکر کنند؛ البته چاشنی‌ای از سفری کوتاه به سوریه هم دارد. در واقع الی...: سفرنامه شامات و حدود سرزمین های اشغالی، ماجرای سفر اندر سفر است.

نویسنده‌ی این کتاب، در ماجرای مصاحبه‌اش با یک خانواده‌ی فلسطینی، تصمیم به این سفر می‌گیرد؛ خانواده‌ای پرجمعیت که بعد از پشت‌ سر گذاشتن سختی‌ها و مشقات فراوان، حالا به اجبار ساکنِ لبنان شده‌اند. در واقع گفتم که کتاب سفر اندر سفر است، ولی با فراوانی گریزهایی که به فلسطین و غزه زده می‌شود، شاید بتوانیم بگوییم که سفر اندر سفر اندر سفر است. البته که با توجه به اوضاع، خیلی خبری از قند و شکر نیست در این قصه‌ی پرغصه. حتی یکی از جالب‌ترین بخش‌های این سفرنامه، جایی‌ست که سری به مرز فلسطین اشغالی با لبنان می‌زنیم که معلوم می‌شود در آن نقطه‌ی به خصوص، تنها یک پرتگاه است. یعنی بالای پرتگاه توی لبنان هستید و اگر بیفتید پایین، داخل مرزهای فلسطین و در چنگ صهیونیست‌ها.
در طی این سفرنامه به بخش‌های مختلفی از لبنان سر می‌زنیم و چیزهای زیادی درباره آداب و رسوم و غذاها و اوضاع اجتماعی و سیاسی کشور متوجه می‌شویم. بعد هم که نویسنده و دو همراهش تصمیم می‌گیرند سفر یک‌روزه‌ای به سوریه داشته باشند و زیارتی بکنند، پس سری هم به آن‌جا می‌زنیم.

یکی از ویژگی‌هایی که الی...: سفرنامه شامات و حدود سرزمین های اشغالی را از خیلی سفرنامه‌های دیگر مجزا کرده، روایت‌گونه بودن آن است. یعنی نویسنده، تنها دیده‌ها و شنیده‌هایش را روی صفحه کاغذ نیاورده، بلکه همواره چیزی بیشتر از آن می‌گوید.
نکته‌ی جالب دیگر این است که لبنان حتی همسایه‌ی ایران نیست، ولی اثر ایران و ایرانی در آن‌جا به خوبی مشاهده می‌شود. از مجسمه‌های شهدای ایرانی در گوشه و کنار شهر گرفته، تا پارکی بزرگ که اسمش ایران است و هر آلاچیقش به نام یکی از استان‌های ایران نام‌گذاری شده.

بخشی از کتاب الی...: سفرنامه شامات و حدود سرزمین های اشغالی

از مجسمه‌ی حاج احمد متوسلیان می‌گذریم و مزاجم شوقش برای رها شدن از سنگ‌ها و رفتن به سمت جلو نمی‌شویم. حالت مجسمه طوری است که اگر می‌خواستم رویش اسم بگذارم، اسم عملیات آزادی خرمشهر را پیشنهاد می‌داد: «الی بیت‌المقدس!»
چند قدم جلوتر، در منتهاالیه پرتگاه، چند دکل فلزی ساخته‌اند. به تبعیت از جمع، از بلندترینش بالا می‌روم. ماکت بزرگی از حاج قاسم روی دکل میانی ایستاده. یک دستش را به حالت بی‌خیالی توی جیبش گذاشته و با دست دیگرش به سرزمین‌های اشغالی اشاره می‌کند و انگار که می‌گوید: «الی بیت‌المقدس 2 را از اینجا شروع کنیم.»

8- به صرف قهوه و پیتا: سفرنامه و عکس های بوسنی و هرزگوین

حالا که تا لبنان رفته‌ایم، بد نیست با کتاب بعدی فهرست بهترین سفرنامه‌های ایرانی، سری هم به بوسنی و هرزگوین بزنیم؛ به صرف قهوه و پیتا.

نسل‌کشی مسلمانان بوسنی، چیزی است که خیلی مردم جهان و حتی مردم محلی از آن بی‌خبر هستند و سال‌ها مسکوت مانده است و حرف زیادی از آن زده نشده؛ نه در سینما و نه در ادبیات، به جز تک و توک آثاری که درباره‌اش ساخته یا نوشته شده‌اند. هر ساله در ماه جولای (یا همان ژوئیه)، یک راهپیمایی سه روزه در بزرگداشت کشتگان این نسل‌کشی برگزار می‌شود که اسمش مارش میراست، یعنی راه‌پیمایی یا رژه‌ی صلح و مردم از سراسر جهان در آن شرکت می‌کنند. کمی شبیه پیاده‌روی اربعین که مسلمانان هر ساله برگزار می‌کنند. پایان مسیر مارش میرا به جاده‌ی مرگ می‌رسد، جاده‌ای که عده‌ی زیادی از بوسنیایی‌ها به امید نجات وارد آن شدند اما خیلی‌ها هیچ‌وقت نتوانستند زنده از آن بیرون بیایند.

به صرف قهوه و پیتا تنها یک سفرنامه نیست، بلکه روایتی‌ست از این نسل‌کشی و ظلم بزرگ و خاطرات بازمانده‌های آن، سفرنامه‌ای درباره تاریخ غم‌انگیز بوسنی و مردمش. معصومه صفایی‌راد ما را همراه خودش از میان جنگل‌های پر دار و درخت عبور می‌دهد و انگار ما هم از آن آلوهای جنگلی می‌خوریم که بعد می‌فهمیم از نظر خیلی محلی‌ها حرام است، چرا که درخت‌هایش را صرب‌ها کاشته‌اند. 

به صرف قهوه و پیتا حجم زیادی ندارد، پر از تصاویر مختلف است و نویسنده هم خیلی جاها با لحن طنزآمیزش تلاش می‌کند از تلخی ماجرا بکاهد، اما داستان همچنان غم‌انگیز است. حتی الان که این کلمه‌ها را می‌نویسم، قلبم کمی سنگین است. 

مسلمانان بوسنی که کاروان ایرانی شرکت‌کننده در مارش با آن‌ها ملاقات می‌کند و در خانه‌هایشان می‌ماند، اکثرا مسلمانند. ولی در مسیر مارش میرا، همه‌جور آدمی دیده می‌شود. پیر و جوان و با هر دین و ملیتی. آدم‌هایی که هرکدام به دلیلی از کشور خودشان آمده‌اند تا میراث عده‌ای را گرامی بدارند که تاریخ به آن‌ها بی‌توجهی کرده.

خواندن به صرف قهوه و پیتا، کمی نیاز به یک روحیه‌ی قوی دارد؛ ولی به جز آن می‌توان گفت که کتاب سفرنامه‌ای خوش‌خوان است و نویسنده در به اشتراک گذاشتن مشاهدات متنوعش، دریغ نکرده.

بخشی از کتاب به صرف قهوه و پیتا:

خانه‌ی خانم رامیزا وسط محله‌ی صرب‌هاست. خانم رامیزا می‌گوید کسی که پسر و شوهرش را کشت همسایه‌ای بود که می‌شناخت. این را که تعریف می‌کند پوست سرخ و سفیدش سرخ‌تر می‌شود. دختر خانم رامیزا خودش را با دختر کوچکش سرگرم می‌کند و می‌گذارد مادر تنها راوی ماجرا باشد. اتوبوس‌هایی که زن‌ها را سوار می‌کردند به مقصد ناکجاآباد، تا چند وقت قبلش، سرویس مدرسه‌ی بچه‌ها بود. نگاهم به دختر رامیزا است و شباهتش به زن‌هایی که نقش اول تمام این داستان‌ها هستند. چیزی که خودم را قبل سفر آماده‌اش کرده بودم رویارویی با زن‌هایی بود که تجربه اردوگاه را داشتند و بچه‌هایی که حاصل این اردوگاه هستند. می‌دانید چه‌قدر بچه‌ی این‌چنینی در این کشور وجود دارد که پدرشان جنگ است؛ جنگ!

 

9- نوشابه زرد: نوشته ها و عکس های سفر به کانادا

از روی اروپا بپریم تا برسیم به یکی دیگر از سفرنامه‌های منصور ضابطیان که در زمره‌ی بهترین سفرنامه‌های ایرانی قرار می‌گیرد، یعنی نوشابه زرد. اسم نوشابه زرد برای دهه شصتی‌ها و دیگرانی که با داستان‌های آن‌ها بزرگ شده‌اند، یادآور یک کشور است: کانادا.

کانادا در بین خیلی از ایرانی‌ها نه به عنوان مقصدی برای مسافرت، که به عنوان مقصدی برای مهاجرت شناخته شده است. اما ضابطیان در نوشابه‌ زرد، سری به این کشور درختان افرا می‌زند و ماجراهای سفرش را برای ما هم تعریف می‌کند تا فیض ببریم.

کتاب نوشابه زرد با تصاویر فراوان و متن شیوایش، چیزهای زیادی درباره کانادا و مردمش و فرهنگش و خلاصه همه‌ی این‌ها به ما می‌گوید. نویسنده در میان سفرنامه، از مکان‌های خاص و جالبی حرف می‌زند که بعضی جذاب و تماشایی‌اند، بعضی ناامیدکننده و بعضی ناراحت‌کننده. مثلا رستوران نابیناها، شهرک ایرانی‌ها و موزه‌ی کفش. حالا این‌که کدام کدام است، کتاب را بخوانید تا متوجه شوید.

یک بخش جالب کتاب نوشابه زرد، فصلی است که نویسنده از بعضی قانون‌های عجیب و غریب در کانادا صحبت می‌کند؛ از این قانون‌هایی که خیلی از مردم بومی هم حتی نمی‌دانند وجود دارند، چه برسد که از کجا آمده‌اند و فایده‌شان چیست. مثلا اینکه در خیابان نبک در اتاوا خوردن بستنی در روز یک‌شنبه ممنوع است، یا در کائنانا حق ندارید رنگ در پارکینگ خانه‌تان را بنفش کنید! (در عوض مصرف و خرید ماری‌جوانا قانونی‌ست، این به آن در.)

در این کتاب هم ما شاهد مراودات نویسنده با آدم‌های مختلف با سرگذشت‌های متفاوت هستیم؛ چیزی که به نظر من این سفرنامه را کامل کرده، به آن رنگ‌وبوی زیباتری بخشیده و آن را به یکی از بهترین سفرنامه‌های ایرانی تبدیل کرده است. خلاصه که من نوعی که خواننده‌ی نوشابه زرد باشم، بعد از خواندن نوشابه زرد احتمالا به این نتیجه خواهم رسید که کانادا اگر بهترین مقصد برای مهاجرت یا مسافرت نباشد، دست‌کم سفرنامه‌اش خواندنی‌ست و مثل کانادادرای وسط یک روز گرم تابستانی، شیرین و خنک و دلچسب.

بخشی از کتاب نوشابه زرد:

حالا آمده‌ام به نیاگارای واقعی. در فاصله‌ی پارکینگ تا رسیدن به بلوار کنار دریاچه که نخستین تصویر آبشار از آنجا دیدنی است، مدام دارم به خودم یادآوری می‌کنم آبشار نیاگارا آن‌قدرها هم عظیم نیست! این کار را از آن بابت می‌کنم که نمی‌خواهم اگر آبشار با آنچه فکر می‌کردم نسبتی نداشت توی ذوقم بخورد. این اخلاق را بعد از آن‌که برای اولین بار تابلوی مونالیزا را در موزه لوور پاریس دیدم پیدا کردم. من تصور می‌کردم که الان قرار است یک تابلوی عظیم را که یکی از دیوارهای موزه را پر کرده ببینم، اما آنچه دیدم یک تابلوی پنجاه در هفتاد بود که به زحمت می‌شد از لای جمعیت زیادی که مقابلش ایستاده بودند پیدایش کرد. 
نزدیک بلوار که می‌شویم حمید می‌گوید: «دستت رو بده به من!»
«چرا؟» 
«دستت رو بده و چشم‌هات رو ببند و هر وقت گفتم باز کن!» 
همین کار را می‌کنم. بیست قدمی را با چشم بسته می‌رویم و می‌گوید: «حالا باز کن!» چشم‌هایم را باز می‌کنم. میخکوب می‌شوم. چنین عظمتی را در طبیعت تا به حال در هیچ‌کجای دنیا ندیده‌ام. آن‌قدر بهت‌زده‌ام که نمی‌بینم چتر را بالای سرم نگرفته‌ام... مگر می‌شود؟ اینجا آخرین نقطه کانادا نیست... اینجا به نظرم آخرین نقطه جهان است. همانجا به نرده‌ها تکیه می‌دهم و فقط نگاه می‌کنم... فقط نگاه می‌کنم.

10- نیم دانگ پیونگ یانگ

به عنوان آخرین کتاب فهرست بهترین سفرنامه‌های ایرانی، می‌رویم سراغ نیم دانگ پیونگ یانگ از رضا امیرخانی که این دور قمری‌مان به دور کره زمین را هم تمام کرده باشیم.

همان‌طور که از عنوان پیداست، نیم دانگ پیونگ یانگ سفرنامه‌ی کره‌ی شمالی است. به نظرم یکی از دلایل اصلی این سفرنامه، این است که مقصدش کمی دور از دسترس است. یعنی از آن جاهایی است که آدم‌های معمولی حتی اگر بخواهند هم نمی‌توانند به آن سفر کنند. حالا این‌که آقای نویسنده چه‌طور به مقام مسافرت به پیونگ‌یانگ نائل شده، کتاب را بخوانید و از زبان خودشان بشنوید.

همه‌ی ما درباره کره شمالی چیزهایی شنیده و خوانده‌ایم که عموما هم خارق‌العاده و عجیب به نظر می‌رسند، انگار که همچین کشوری اصلا روی زمین نیست و از یکی از این رمان‌های نوجوان ژانر ویران‌شهر بیرون آمده است. همین هم خواننده را بیشتر کنجکاو می‌کند تا از زبان کسی که خودش این کشور افسانه‌ای را دیده و تجربه کرده، بشنود که چه‌قدر از پیش‌فرض‌هایمان درست بوده و چه‌قدرشان غلط.

امیرخانی در اوایل نیم دانگ پیونگ یانگ می‌گوید تلاش کرده قبل از سفر، چیزی درباره این کشور نبیند و نشنود تا مواجهه‌اش با پیونگ دانگ حتی‌الامکان بدون پیش‌فرض و دست اول باشد. ترجیح نگارنده‌ی این متن هم این است که خوانندگان، تا جایی که ممکن است بدون پیش‌فرض‌های جدید و با ذهنی باز وارد این سفرنامه شود و ببیند که چه چیزی دستش را می‌گیرد. البته که لازم است بگویم خود نویسنده هم خیلی سخت باید تلاش کند تا جلوی پیش‌فرض‌هایش درباره کره‌ی شمالی را بگیرد، چرا که در بدو ورود عملا در هتلش زندانی می‌شود و نه خبری از اینترنت هست و نه حتی اجازه‌ی گشت و گذار در خیابان‌ها بدون همراهی نماینده‌ی دولت.

خلاصه باید نیم دانگ پیونگ یانگ را بخوانید تا ببینید که در این سفر چه‌ها می‌گذرد و چه‌ها دیده می‌شود. 

بخشی از کتاب نیم دانگ پیونگ یانگ:

ـ آقای نویسنده! درست بنویس!
ـ تلاش می‌کنم صادق باشم. تحریم از مبادله‌ی کالا و ارز جلوگیری می‌کند. نمی‌گذارد کالا و ارز شما در کشور دیگری راه پیدا کند... اما تحریم به جز کالا و ارز شما، جلو حرکت حرف شما را هم می‌گیرد...
دوباره دست‌م را می‌گیرد و فشار می‌دهد و با خوشحالی تایید می‌کند. بیش‌تر صدایی می‌شنوم از داخل حنجره‌اش که نشان رضایت است. حالا وقت‌اش است که در کوتاه‌ترین زمان حرف‌م را بزنم. می‌گویم:
ـ در تحریم کالا و ارز مقصر امپریالیسم است، اما مقصر اصلی تحریم حرف شما، امپریالیسم نیست، خودتان هستید!

به قلم "فاطمه حیدری"


کتاب‌های معرفی شده در این مطلب را می‌توانید با کد تخفیف: blog1 از سایت پاتوق کتاب تهیه کنید.


 

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "آشنایی با بهترین سفرنامه های ایرانی" می نویسد
۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک