کتاب محمد؛ مسیح کردستان - (زندگی نامه داستانی شهید محمد بروجردی) نشر روایت فتح
- ناشر : روایت فتح
- تعداد صفحه : 608
- قطع کتاب : وزیری
- نوع جلد : نرم
- سال چاپ : 1402
- دسته بندی : کتاب ادبیات پایداری
- شابک : 9786003303683
محصولات مرتبط
کتاب«محمد، مسیح کردستان» اثری خواندنی به قلم نصرتالله محمودزاده است که در 700 صفحه توسط انتشارات روایت فتح به چاپ رسیده است.
نصرتالله محمودزاده اولینبار در سال 1376 کتابی با عنوان «محمد،مسیح کردستان» را به رشته تحریر درآورد. محمودزاده در آن کتاب به بخش ابتدایی زندگی شهید، یعنی تا قبل از انقلاب پرداخت، اما در سال 1395، جلد دوم کتاب را تکمیل کرد و توانست زندگینامه جامعی از شهید را برای مخاطبین به رشته تحریر درآورد.
محمد بروجردی که متولد دهه سی در یکی از روستاهای بروجرد بود و بعدها از مؤسسان سپاه پاسداران کشور و مسئول سپاه غرب شد، نقش بسزایی در آزادسازی شهرهای غربی داشت. درباره شهید بروجردی در این سالها کتابهای بسیاری نوشته و منتشر شده است، کتابهایی که دربرگیرندة آثاری داستانی و شبه داستانی هستند و به بیان خاطراتی از دوستان شهید اختصاص یافته است.اما شاید بتوان یکی از جامعترین و کاملترین کتابها درباره این شهید را در «محمد، مسیح کردستان» یافت.
کتاب «محمد؛ مسیح کردستان» با روایتی داستانی به زندگینامه شهید محمد بروجردی پرداخته است. نویسنده با گذشت نوزده سال از چاپ و انتشار جلد اول کتاب، با مطالعه بیش از 64 کتاب، مجله، روزنامه، دستنوشته در 15000صفحه و فیشبرداری از 3000 صفحه نوار پیاده شده از مصاحبههای انجام شده با بیش از صد نفر، در عین سختی به هنگام نوشتن، توانسته کتاب کاملتری را عرضه و همین، مستند بودن کتاب را برای مخاطب مشخص میکند.
نویسنده در این کتاب، با بیان جزئیاتی از زندگی شهید، او را برای مخاطب مینمایاند، هرچند با پرداخت بیش از حد به برخی موضوعاتی چون سپاه و گروههای مجاهدین خلق، شاید باعث دوری مخاطب از شخصیت شهید به هنگام خواندن کتاب شود.
محمودزاده حتی با آوردن جزئیات، نتوانسته به بسیاری از ابهامات درباره شهید بروجردی پاسخ دهد، به طور مثال در جایی از کتاب شاهد هستیم که در مواجه با گروه توحیدی صف آشنایی با آنها را از خود نشان نمیدهد، حتی اگر این موضوع یک رمز باشد باید ابهام آن برای خواننده برطرف شود. همچنین وجود گروه صف و این موضوع که چرا باید شهید بهشتی بحث حراست این گروه را به شهید بروجردی بسپارد در کتاب کاملاً نامفهوم است، در واقع در کنار توضیحات مفصل در مورد برخی موضوعات، شاهد هستیم که از برخی دیگر از موضوعات به راحتی عبور میشود.
از سوی دیگر، مطالب آورده شده در این کتاب، اگرچه همگی مستند هستند، اما به دلیل گسترده بودن موضوعات ممکن است از حوصله جوانان خارج باشد، هرچند روایت داستانی و گیرای کتاب، تاحدی میتواند این بخش را پوشش دهد. البته کتابی با این حجم زیاد از اطلاعات، به توضیحات بیشتری در پاورقی احتیاج دارد که در کتاب نمیبینیم.
«محمد؛ مسیح کردستان» زندگینامه داستانی و ثمره چندین سال زحمت نویسنده است که با دو رویکرد به معرفی شهید پرداخته، همچنان که خود نویسنده میگوید:
«برای اولین بار باید نکتهای را اعتراف کنم و آن اینکه من هیچگاه با شهید بروجردی ملاقاتی نداشتهام و هیچوقت او را از نزدیک ندیدهام. نزدیک به 5 هزار صفحه نوار پیاده شده از یاران شهید بروجردی را در کنگره این شهدای استان تهران به من ارائه و از من درخواست شد که برای شهید بروجردی اثری بنویسم. با منابع بسیار وسیع و ناقصی مواجه شدم که توسط مصاحبهگران غیرحرفهای انجام شده بود. پرسشها بسیار غیرحرفهای و سطحی بودند. این بود که با چند یار اصلی شهید بروجردی ارتباط گرفتم و آنها با توجه به رزومهای که از من سراغ داشتند به من اعتماد کردند. با انجام این مصاحبهها به این نتیجه رسیدم که شهید بروجردی تا 22 بهمن سال 1357 یک نوع شخصیت داشت و از آن به بعد، شخصیت او پوست میاندازد. یعنی اینکه تا 22 بهمن او علیه حکومت شاهنشاهی بود. من هم کتاب مسیح کردستان را بر مبنای شخصیت بروجردی تا 22 بهمن سال 57 نوشتم که ماجرای زیادی داشت.»
از این منظر که به شهید بنگریم، کسی را میبینیم که بعد از سال 57 توانسته خود را تغییر و تطبیق دهد، همین تغییر و پوست انداختن، نقطه طلاقی زندگی آرمانی آدمهاست. جایی که میخواهی خود را از نو بسازی و این یکی از نکات قوت کتاب است که نویسنده توانسته به خوبی از عهده آن برآید و به مخاطب نشان دهد. همچنین به دلیل مصاحبهها و مستندات بسیار در کتاب، از این پس هرکسی بخواهد در مورد اتفاقات کردستان بنویسد میتواند به آن رجوع کند.
برشی از کتاب محمد مسیح کردستان
«هلیکوپتر که اوج گرفت، بروجردی رفت توی سنگری که ایزدی تنها نشسته بود. هنوز او تحتتأثیر شهادت کاظمی بود. زبانش به درددل باز شد. بروجردی گفت: چرا بههم ریختی؟ کاظمی را با شرایط خودش دنبال کن تا آرام بگیری. توی این جنگل، در دل این ارتفاعات که کاظمی را در خود بلعید، چقدر به خدا نزدیک میشوی؟ خودت را رها کن تا از کاظمی هم عبور کنی، تو غصه کسی را میخوری که اکنون به خوشبختی لبخند میزند. دنبال آرامشی باش که هدیه خدا باشد، نه بروجردی و کاظمی. ببین به چه راحتی سنجقی به ما پیوست؛ یعنی همان چیزی که ما دنبال میکردیم. من امشب در حالی وارد عملیاتی میشوم که به تاریکی و ظلمات بین درختان بلوط نمیاندیشم.»
به قلم "طاهره راهی"
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران