شب ها وقتی آقا مهدی زین الدین از شناسایی برمی گشت، دراز می کشید.
آن قدر خسته بود که خوابش می برد.
آنجا پشه های بزرگی داشت. توی خواب و بیداری دیدم که ابوالفضل چفیه ای خیس کرده و آرام پشه ها را بیرون می کند .
وقتی این ماجرا را برای آقا مهدی تعریف کردم، گفت: خوش به حال میرزا، که تمام کبر و تکبر رو کنار گذاشته و اومده اینجا خدمت می کنه! خوش به حال میرزا !
این جمله را چند بار تکرار کرد ...
کتاب خوش به حال میرزا ، رمانی بر اساس زندگی شهید ابوالفضل صفایی می باشد.
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران